یک اتفاق ساده
چیزی که زیاده تو زندگی همین اتفاقای ساده و مرکبه که گاهی از کنارشون رد می شیم ، گاهیم کمی وایمیسیم و نگاهشون می کنیم !
واسه منم مثل بقیه ، روزمرگی ها پر از اتفاقای ساده و مرکبه و من امروز بایت یکی از ساده هاش خواستم که خیلی بیشتر از حد معمول وایسم و نگاه کنم ...
نگاه کنم به عمقش که برعکس سادگیش خیلی حرف داشت واسه گفتن . اتفاقی که حتما بارها و بارها افتاده و من شاید نخواستم وایسم ببینمش و یا اصلا ندیدمش .
امروز رسیدم به این که هر چیزی زمان خودشو داره و تا زمانش نرسه نمیشه که بشه . شاید به همین میگن تقدیر !
و ما آدما اگه از اول اول همین اتفاقای ساده اعتماد کنیم به کسی که همراهه ، همیشه و همه جا ، اونوقت توقعات بی ربط نمیشه مانع جلو رفتنامون احتمالا .
گاهی فکر می کنیم باید جز بزنیم تا بشه اما ...
اما من امروز برای چندمین بار فهمیدم جز بزنم یا نزنم اتفاق در نهایت سادگیش میفته و درست در جایی که توقعشو ندارم !
عجب حکایتیه زندگی آدمیزاد !
فکر کنم می دونید که چقدر از خوندن نوشته هاتون لذت می برم.
ممنون
گمشده ای رو پیدا کردم.
خدا قوت