ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فکر» ثبت شده است

خودش را به خوبی معرفی می کند

به ذاتش راه نداریم و به نشانه ها، چرا

همه چیز سرجای خودش نشسته است


انگار همه چیز منظم است و در جای خودش ... همه چیز، جز اندیشه های انسان ...



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۰
رهگذر

داشتم به خلاصه ی قسمتی که باید از یه کتاب واسه رفقابگم فکر می کردم . کتابش به موضوع فکر کردن اختصاص داره . چیزی که کم و بیش یا ناخودآگاه اتفاق میفته و ما خیلی حوصله نداریم خودآگاهش کنیم ویا اصلا اتفاق نمیفته که در این گونه موارد پناه برخدا.

واسه مرور قسمتای قبلی یه داستان به ذهنم رسید . اسمش هرچی که باشه مهم نیست ولی گمونم مختصر و مفیده . تو دفترم نوشتم :

یکی بود و یکی همچنان هست و خواهد بود .

اون یکی یه موجودی رو آفرید که با همه متفاوت بود . بهش یه نیرویی داد که متفاوتش می کرد . کلا قرار شد آدم وقتی می خواد یه کاری بکنه حسابی بهش فکر کنه و وقتیم خواست به نتیجه ی بهتری برسه به فکرای قبلیش بازم فکر کنه . خلاصه این که با این گوهر قیمتی غریبه نباشه. 

بعد این آدم به رسم سرنوشت میره میون جمعی که همه به هم میگن همکار . قرار میشه اونو و چند نفر دیگه که مثل اون بلدن فکر کنن و تمرینشون ظاهرا از بقیه بیشتره دور هم جمع بشن و یه اتاقی تشکیل بدن .

اون اتاق نیازمند یه ساختاره . یعنی همینطوری رو هوا نیست و نباید باشه . ساختارش هم نرم افزاری باید باشه یعنی نظریه و محتوا داشته باشه و هم سخت افزاری باشه که یعنی فقط در حد حرف نمونه و بره واسه اجرایی شدن .

تو این مرحله کم و بیش به اون اتاقه میگن بالغ شده حالا وقت این می رسه که اعضای اون اتاق شروع کنن به فکر ستانی بعد برسن به بررسی فکرایی که جمع کردن اونا رو ورز بدن و واکاوی کنن یعنی هم فکر ورزی داشته باشن هم فکر پژوهی . دست آخرم برن واسه مرحله ی فکر سازی یعنی کم کم میشه که این مرحله جوونه بزنه و آدما بشن خلاق با تفکرای بنیادین و تفکر بنیادین یه چیزی اونور تفکر خرده فکر و کاربردیه . به این مرحله که می رسن دیگه باید حسابی مراقب باشن که آسیبی بهشون نرسه یعنی فکراشون از شر آسیب در امان بمونه .

و البته یه عالمه آسیب متصوره که دیگه تو این داستان جا نمی گرفت و من فقط حس کردم بی هیچ برنامه ی قبلی بازم باید به خودم بگم مهم ترین مرکز کنترل و مبارزه با آسیب ، ایمان و اعتقاد و تعهده و لاغیر !

این بود داستان ما و اصلنم به سر نرسیده و هیچوقتم از کلاغی که به خونه ش نرسید خبری نداره !!

پ ن : 

قطعا ربط این معنا به ذهن خودم من بیشتره تا ذهن کسی که اصلا جای من نیست . این قبول ولی خداوکیلی کلیتش اینه که یادآوری کنم به خودم و به بقیه :

اساسا چند نفر اهل مهارت تفکر می شناسیم و این که چند درصد از مراکز کاری کشور اتاق فکر دارند با همه ی ویژگی هایش ؟!



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۶
رهگذر

مشغول تورق وب سایت مذکور بودم که این مطلب میخ فکرم را به زمین کوبید ... هرچند که خیلی امیدوار نیستم این تکانه ها بمانند گوشه ی ذهن برای وقت مبادا . چیزی که هست مطمئنم باید خودم را به خدا بسپارم که اگر چنین نباشد معلوم نیست سرانجام  " او خشنود باشد و من رستگار "


یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند،اطلاعیه ی بزرگی را در تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود در گذشت.شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت 10در سالن اجتماعات برگزار می شود
 دعوت می کنیمابتدا،همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکاران شان ناراحت شدند،پس از مدتی ،کنجکاو بودند بدانند کسی که مانع پیشرفت آن ها در اداره می شده که بوده است.
این کنجکاوی تقریبا تمام کارمندان را ساعت 10به سالن کشاند.رفته رفته که جمعیت زیاد می شد،هیجان هم بالا می رفت.همه پیش خود فکر می کردند:
«این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟به هر حال خوب شد که مرد
کارمندان در صف وبه نوبت ،یکی یکی به تابوت نزدیک می شدند ووقتی به درون آن نگاه می کردند ،خشک شان می زد وزبا ن شان بند می آمدآینه ای درون تابوت قرار داشت که هرکس به درون آن نگاه می کرد،تصویر خود را می دید.
نوشته ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
«تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع رشد شما شود واو هم کسی نیست جز
خود شما.شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول کنید .شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها،تصورات وموفقیت های تان اثر گذار باشی. شما تنها کسی هستید که می توانید به خودتان کمک کنید.
زندگی شما وقتی که رئیس تان ،دوستان تان، والدین تان شریک زندگی تان یا محل کارتان تغییر می کند ،دستخوش تغییر نمی شود.زندگی شما تنها وقتی تغییر می کند که شما تغییر کنید،باور های محدود کننده ی خود را کنار بگذارید وباور کنید که شما تنها کسی هستید که مسئول زندگی تان هستید


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۹
رهگذر

با ایمیل رسید به دستم . سراینده ی خوش ذوقشو نمی شناسم . خوندنش اما بد نیست :


بنی آدم اعضای یک پیکرند

ولی عده ای قلب و برخی سرند
گروهی دوتایی چنان چشم و گوش
گروهی شبیه کبد، تک پرند
زبانند یک عده بی شمار
نگویند حرفی به غیر از چرند
گروهی چنان نبض یا مثل پا
به یک چشم برهم زدن می پرند
گروهی در این بین هستند دست
همان ها که نفت و طلا می برند
خواص گروهی مشخص نشد
شبیه آپاندیس از این منظرند
میان سران هیچ کس گوش نیست
از آنجا که آنها عموما کرند
گروهی شبیهند با شست دست
گروهی هم انگشت انگشترند
خدایا چرا عده ای پانکراس
ولی عده دیگری جیگرند؟
اگر جمله اعضای یک پیکرند
ولی عده ای را تو کردی سرند
تفاوت بود از زمین تا فلک
که هریک چه سهمی از آن می برند
گروهی لبانی پر از خنده اند
گروهی ولی چشم های ترند
چرا در میان همه مردمان
فقط عده ای شانس می آورند؟
گمانم چنین است حرف درست:
بنی آدم اعضای یکدیگرند

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۳۴
رهگذر

تو داستان فضیل عیاض که دزد قهاری بوده ، گفتن یه بار واسه دزدی از بالای دیوار خانه ای میره بالا که اون وسط می شنوه صابخونه داره قرآن می خونه :

الم یعلم بان الله یری ؟!

بعدش انگار فضیل از همون بالای دیوار می ره تو خلوتی که بهش نیاز داشته بعد هم میشه یه عارف تمام عیار ...

اصلا کاری به صحت و سقم این روایت ندارم ولی ازونجایی که به ما یاد دادن که

 به جای توجه به گوینده به حرفی که می زنه فکر کینم ، فکر می کنم که دور و بر ما پر از تکانه های فکریه ! پس چرا عادت کردیم بخونیم و بشنویم و حتی بنویسیم و بعدشم همونی باشیم که هستیم !

دم این جناب عیاض گرم که بعد یک تکانه ی فکری کلا منفجر شد و از تو قالب قبلیش درومد !

تو روزگار ما سر همه گرمه به این همه نرم افزار جور واجور . اونایی که خیلی مثبت بینن و نمی خوان فرصت قهرمانانه در فضای مجازی رو از دست بدن ، می گن باید بمونیم تا دشمن بفهمه ما هستیم !

و من دلم می خواد از شون بپرسم تو این موندن دشمن میخ کن ! تا حالا چند تا تکانه ی فکری رد کردی و هیچی به هیچی .

کارمون شده ارسال متن و عکس جالب به دیگران و در یافتش از دیگران . فوق فوقش کمی هم متعجب بشیم یا ذوق کنیم یا بریم تو فکر . بعدش چی ؟!

خداییش ، کم منبع فکری دور و برمون هست ؟ که باید روش متمرکز بشیم و کلی حرف از توش دربیاریم و بعدشم بریم سراغ عمل به خوب ترین هاش !

من الان دارم تو فضای مجازی پیغام می ذارم . باهاش بیگانه نیستم اصلا عصای دسته تو این دوره و زمونه ، همه ی اینا قبول اما یادمون باشه فقط نشیم یه مشتری ساده !! گاهی وقتا این وقته که داره میره با کلی رد و بدل حرفای خوب !!

زیر نویس :

و فرض بر این است که ما که اصلا تو انتقال جفنگیات تلاشی نمی کنیم ! هرگز مباد !!


بعدِ زیر نویس :

تو عالم ادبیات فصیح و بی کرانه ، همینطوری برخورد کردم به کلمات متقابل . کلماتی که شبیه هم نوشته میشن یا تفاوت یه حرف ، استفاده ی روزانه هم دارن اما دنیاشون خیلی متفاوته از هم .

داشتم فکر می کردم مطالعه و واکاوی تو دنیای واقعی هنوزم یه چیز دیگه س . اقلش این که یه چیزی می ماسه به وقتی که گذاشتیم . یه دقیقه فکر به این سه تا متقابل ، شاید بشه فرصتی واسه تامل و تدبر . شاید ...

وابسته و وارسته ، شناگر و شناور ، جهان بین و دهان بین 

ازینا که زیاده . من می خوام ماهی خودمو از آب بگیرم که موضوع واسه فکرِ تبدیل شونده به عمل بسیار است . 

خدایا مددی .

و مساله این است ، بودن یا نبودن !

آیا این تصویر ؟

و یا آیا این تصویر ؟


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۲۲
رهگذر