ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

ماتی نگاهش را که دنبال می کردی به خط کج و کوله روی دیوار آجری ختم می شد. بین این نگاه مات و آن دیوار آجری زانو زدم و دست روی شانه های خسته اش گذاشتم و گفتم:

-          بی خیال ... اینم می گذره ...

نگاه ماتش را به چشم های من قرض داد و از ته دلش، چنان آه سردی کشید که سردیش به جانم آتش زد.

-          همیشه همونی نمیشه که می خوایم!!

سکوت کردم چون دلم می خواست حرفش را تمام کند.

-          می دونی چیه؟! تو بگو یه ساعت؟ تف به این ترس و بی غیرتی که نمیذاره آدم مال خودش باشه!

آهسته و زیر لب گفتم:

-          مگه کلا آدم مال خودشم هست؟!!

لبخند تلخی تحویلم داد و دستش را گذاشت روی زانو های خسته تر از خودش. به زور از جایش بلند شد. لباس خاکیش را تکاند. نگاهی به دور و برش انداخت و گفت:

-          وقتی قراره زیر یوغ این و اون باشی دیگه فرقی نمی کنه مال کی هستی؟

گنگ نگاهش کردم . فهمید که نفهمیدم. سرش را آورد نزدیک و زیر گوشم گفت:

-          عاشق جماعت، نه اهل دروغن نه اهل ترس. اگه از مرگ نترسم میشه که مال خودم باشم. میشه که حتی به اندازه یه ساعت از ته این عمر فکسنی مال خودم باشم. میشه ...

جمله اش را تمام نکرد. رفت. من ماندم که بالاخره چه می خواست بگوید که من نه شنیدمش نه فهمیدمش. آخرین جمله اش را تکرار کردم . راست می گفت که اگر از مرگ و هر آن چه که هیبت مرگ را دارد، نمی ترسیدم می شد  مال خودم باشم... می شد !


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۰۹
رهگذر

هیچ بهانه ای را نمی پذیرند!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۳۲
رهگذر

بعضی آدم ها خیلی عمیقند ... روحشان خیلی بزرگ است، برای همین است وقتی که آن ها را ببینیم حس می کنیم سال هاست می شناسیمشان. آدم های عمیق سرشار از آرامشند و وقتی دستشان را به نشان محبت روی سینه می گذارند و احوالت را می پرسند خیلی خیلی باور پذیر می شوند!

رفیقی را می شناختم که ازین دسته آدم های عمیق بود ... از همان ها که روح بزرگی دارند و محبتشان صادقانه و خالصانه است...

به رقم تقدیر، چند وقتی را با بیماری دست و پنجه نرم کرد. عاقبت بیماری برنده میدان شد و قرعه به نام رفیق درآمد و وقت رفتنش رسید...

رفت ... دل خیلی ها را سوزاند . آدم های که صادقانه محبت می کنند خالصانه هم توی دل دیگران جا می شوند. یادشان می ماند حتی بعد از پرکشیدن بدن از قفس تنگ دنیا ...

قصه رفتنش برای من فقط حکایت غصه نبود، روایت یک چرای بی جواب هم بود که چرا من رفتم و نرفتم؟!

روز میلاد مولا همه دلسوخته ها دعاگویش بودند. چمدان آخرتش پر بود ... خوش به حالش

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۲۸
رهگذر