واژه ها کمر خم می کنند !
دست ولایتت را روی سینه ام بگذار تا لیاقت این رخت سیاه به جان بخرم
و اشک هایم را نذر روز واقعه ای کنم که تو را و همه ی خوبی ها ، بزرگی هایت را روایت می کند ...
بگذار به همان آتش همیشه روشنی که پیامبر اکرم فرمود نشان ایمان است بسوزم و
و شعله های عشق و ارادت خالصانه به ساحت تو و اصحاب بی نظیرت را به رخ عالم و آدم بکشم ...
من تشنه ی محرمم و این عطش به هیچ قطره ی آب نابی سیراب نمی شود مگر به عنایتت ؛ یا حضرت ارباب
امشب واژه ها کمر خم می کنند اگر قرار است سینه چاک درگاه عباس باشند و راوی صبر زینب ، سلام الله علیهما
هرگز لحظه ای مباد خالی از شمیم عطر تو ای والا تبار
برای من ، محرم فصل سرمشق است
سرمشق امسالم را روی لوح دل حک کن تا با همه ی شکستگی واژه ها تا ابد ،
نام مقدس و زیبای تو را بنویسم ... هزاران هزار بار
در زلف چون کمندش، ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی، بیجرم و بیجنایت
در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی! ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان، وین راه بینهایت...
آجرک الله فی مصیبت جدک الغریب
یا صاحب الزمان