ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

برادران! آیا تا به حال فکر کرده‌اید که یک پاسدار باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟ چگونه باید کار کند، چگونه باید زندگی کند و چگونه باید بمیرد؟ اینکه بعضیها می‌گویند «لا یکلف الله نفساً الا وسعها» و «ما مکلف به تکلیفیم تا جایی که در توان داریم» متأسفانه این را درست معنا نمی‌کنند. به نظر حقیر در مورد ما پاسدارها توان این نیست که یک روز از صبح تا شب کار کنیم، عملیات انجام دهیم و بعد خسته شویم و به این آیه پناه آوریم. بلکه معنی توان این است که پاسدار باید آنقدر کار کند که از بی خوابی و خستگی چرت بزند، بیدار که شد دوباره کار کند تا جایی که از حال برود و نقش زمین شود و اگر دوباره به هوش آمد به کار ادامه دهد. نیروهای ستادی هم همینطور. مثلاً پاسداری که در پرسنلی کار می‌کند وقتی می‌تواند بگوید در حد توان خود کار کرده‌ام که آنقدر با قلم و کاغذ و خودکار کار کند که دیگر چشمهایش نبیند.

برای دلخوشی خودمان قرآن را ترجمه به مطلوب نکنیم. یعنی چه که از صبح تا شب کار کنیم بعد بگویی که من در حد توان خود کار کردم... مگر با این وضع می‌شود به درجه سربازی امام زمان رسید؟ مگر می شود اینطور منتظر بود و دعای فرج خواند...                                

روایت شهید مهدی باکری از کتاب خداحافظ سردار


ومن برای اتمام حجت با خودم نوشتم 

مرگ بر توجیه!!!


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۰۹:۴۷
رهگذر

معمولا حواسم به همه تابلوهای بزرگی که به جای تبلیغات مختلف دنیایی، مزین به تصویر شهدا هستند و روی در و دیوار شهر مخاطب می طلبند هست. از کنارشون که رد میشم اصرار دارم یجورایی ادای احترام کنم ولو به فرستادن یه صلوات. 

خیلیا تو این مملکت هستن که فقط به بهانه هفته مقدس یاد شهدا نمیفتن. سهمیه دائمی ذکر دارن. شاید یه عبور ساده از کنار تابلوهایی که رو دیوار کوچه ها نشستن و یا اطراف اتوبان های بزرگ ایستادن، بهانه همین ذکر کردن ها باشه و البته خدا کنه که تو همین نمونه و برسه به جاهایی که باید. 

چند روز پیش در گذر از کنار همین تابلوهای بلند قد عکس دو فرمانده دلاور، همت و باکری، یه امضا بود که حرف داشت. از همون حرفایی که باید آدمو برسونه به جاهایی که باید. 

جای تامل داشت!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۵ ، ۱۷:۴۳
رهگذر

بعضی نقل ها خیلی جاودانه می شوند. انگار که تا زندگی هست این نقل ها باید باشند. بوی ماه مدرسه یکی ازین جاودانه هاست که گرچه قیصر با همه دلش سروده اما همه با همه دلشان نمی خوانند.

این روزها به بهانه اول مهر دوباره این نقل روی زبان ها جاری است و البته دوباره، دو شکل کاملا متفاوت از نوع برخورد با این بوی ماه هم دریافت کردنی است. یکی مال همان بچه مدرسه ای ها و معلم هایی که ماهیت تعطیلی و تابستان را ول کن نیستند و یکی هم برعکس مال اهالی پاتوق مدرسه. تجربه نشان داده که البته این همه احساس بند دو سه روز بیشتر نیست . آن که دوستش دارد که از اول هم داشته و آن که ندارد هم به حسب عادت بالاخره با موتور خاموش هم که شده راه میفتد. 

این بوی ماه اما غیر از مدرسه حرف اساسی دیگری هم دارد. به نظرم عطرش بیشتر از جنس پاییز است تا مدرسه! به هر حال همه قشنگی پاییز که در این بوی ماه، خلاصه نمی شود...

و انصافا برای من قشنگی های پاییز و خاطراتش حرف دیگری می زنند. روی دانش آموزم، مثل اکثریت آدم ها، بوی ماه را نمی شنود و یا به روی خودش نمی آورد. اصلا این بوی ماه دیگر چه صیغه ای است ؟ هر چه هست خوش نیست!

و روی معلمیم با همه بازنشستگی، بوی ماه را از چند فرسخی می شنود و دلتنگ می شود. دلتنگ نعمتی که عبور از عمق آن کار ساده ای نیست.کلاس، مهربانترین جایگاهی است که می شود از آن یک بهشت کوچک ساخت. شاید زمانی این بهشت های کوچک آنقدر زیاد شوند که دیگر هیچکس ار بوی ماه شاکی نباشد. روزی که وقتی نقل جاودانه آقا قیصر امین پور را می خوانی واقعا از ته دل بخوانی بی هیچ تعارفی با خودت و با خاطره هایت.

مقدمت گرامی پاییز 

راه راست را باید رفت!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۵ ، ۰۸:۴۹
رهگذر