ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است


اولین باری که کنار یک پوستر بسیار جذاب و فکورانه چشم دلم پیش این عبارت کوتاه "پیامی آورده اند" مات موند، خیلی نمی دونستم که قراره پشت بندش دیدن یک نه دی دوباره رو شاهد باشم. بچه های غواص کارشون همینه که از آب رد بشن و بزنن به خط .تو این ردشدنا هزار و یک ماجرا رقم می خوره و من با همه ی کم عمقی فهم دیروز تو قیامت خیابونای یه شهر شلوغ دستگیرم شد که تهران، مثل مساجدی که به خاطر ماه مبارک غباررویی شدن محتاج غبارشویی بود. هم خودش هم دل آدمای سرگردون توش که عین عقربه های ساعت مدام می دوئن دنبال خودشون

غواصایی که از آب رد شده بودن و زده بودن به خط بعد 29 سال بلد بودن چطوری بیان که اومدنشون شیرجه به عمق آدمای جورواجور باشه اما اونی که خیلی تو دلم سبز شد ، کاربلدی اوستا کریمه که تمیز نقشه می کشه . خیلی خیلی تمیز، دقیق و درست . خداست دیگه ... خوب بلده .

دیروز تو اون قیامتی که هم اشک داشت هم حماسه، وقتی فهمیدم بچه های غواص به خاطر اطلاعات هواپیماهای جاسوسی آمریکا نتونستن بزنن به خط و عملیات کربلای 4 تو ام الرصاص لو رفت و به کنج تاریخ نشست، باورم شدکه این خدای کاربلد صبوری کرد و غواصارو بعد 29 سال برگردوند به جایی که اون موقع وایساده بودن . 

بچه ها دیروزبازم از آب گذشتن و زدن به خط . انگارتو این وانفسای مذاکرات و زیاده خواهی های این غول توخالی فقط جای کسایی خالی بود که صادقانه پشت حرف آقا وایسن و بگن ما ثابت می کنیم که آمریکا جز دشمنی و حرص از بین بردن ایران اسلامی هیچ نقشه ی دیگه ای نداره .

اونقد به خط زدنشون تو چشم بود که دیگه کار به چشم مسلح و بصیرت و این چیزا نکشید هرکی چشم داشت دید هرکیم که ندید دیگه الفاتحه ! هرچند الان ماییم و مردونگی بچه های جنگ و خوابوندن یه مشت هیهات من الذله ،تو دهن هرچی نامرده ؛اما حواس جمع می خواد که حقیقت گم نشه و خورشید بیشتر ازین پشت ابرنمونه !

غواصا و شهدایی که ستاره های زمینن و گمنام، هوای این خاک و نظام و مردم با غیرتشونو دارن .

 الحمدلله رب العالمین 

آخرشم این که دیروز تو اون قیامت اشک و حماسه روجمله آخرپیغام فرماندهی کل قوابدجوری گیرکردم.نوشته بودن که

و سلام بیپایان بر حضرت بقیّةالله (روحی فداه) که صاحب این ثروت عظیم است.

ما زنده ازآنیم که آرام نگیریم 

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

امضا : بچه های جزیره ی مجنون

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۸
رهگذر

داشتم به خلاصه ی قسمتی که باید از یه کتاب واسه رفقابگم فکر می کردم . کتابش به موضوع فکر کردن اختصاص داره . چیزی که کم و بیش یا ناخودآگاه اتفاق میفته و ما خیلی حوصله نداریم خودآگاهش کنیم ویا اصلا اتفاق نمیفته که در این گونه موارد پناه برخدا.

واسه مرور قسمتای قبلی یه داستان به ذهنم رسید . اسمش هرچی که باشه مهم نیست ولی گمونم مختصر و مفیده . تو دفترم نوشتم :

یکی بود و یکی همچنان هست و خواهد بود .

اون یکی یه موجودی رو آفرید که با همه متفاوت بود . بهش یه نیرویی داد که متفاوتش می کرد . کلا قرار شد آدم وقتی می خواد یه کاری بکنه حسابی بهش فکر کنه و وقتیم خواست به نتیجه ی بهتری برسه به فکرای قبلیش بازم فکر کنه . خلاصه این که با این گوهر قیمتی غریبه نباشه. 

بعد این آدم به رسم سرنوشت میره میون جمعی که همه به هم میگن همکار . قرار میشه اونو و چند نفر دیگه که مثل اون بلدن فکر کنن و تمرینشون ظاهرا از بقیه بیشتره دور هم جمع بشن و یه اتاقی تشکیل بدن .

اون اتاق نیازمند یه ساختاره . یعنی همینطوری رو هوا نیست و نباید باشه . ساختارش هم نرم افزاری باید باشه یعنی نظریه و محتوا داشته باشه و هم سخت افزاری باشه که یعنی فقط در حد حرف نمونه و بره واسه اجرایی شدن .

تو این مرحله کم و بیش به اون اتاقه میگن بالغ شده حالا وقت این می رسه که اعضای اون اتاق شروع کنن به فکر ستانی بعد برسن به بررسی فکرایی که جمع کردن اونا رو ورز بدن و واکاوی کنن یعنی هم فکر ورزی داشته باشن هم فکر پژوهی . دست آخرم برن واسه مرحله ی فکر سازی یعنی کم کم میشه که این مرحله جوونه بزنه و آدما بشن خلاق با تفکرای بنیادین و تفکر بنیادین یه چیزی اونور تفکر خرده فکر و کاربردیه . به این مرحله که می رسن دیگه باید حسابی مراقب باشن که آسیبی بهشون نرسه یعنی فکراشون از شر آسیب در امان بمونه .

و البته یه عالمه آسیب متصوره که دیگه تو این داستان جا نمی گرفت و من فقط حس کردم بی هیچ برنامه ی قبلی بازم باید به خودم بگم مهم ترین مرکز کنترل و مبارزه با آسیب ، ایمان و اعتقاد و تعهده و لاغیر !

این بود داستان ما و اصلنم به سر نرسیده و هیچوقتم از کلاغی که به خونه ش نرسید خبری نداره !!

پ ن : 

قطعا ربط این معنا به ذهن خودم من بیشتره تا ذهن کسی که اصلا جای من نیست . این قبول ولی خداوکیلی کلیتش اینه که یادآوری کنم به خودم و به بقیه :

اساسا چند نفر اهل مهارت تفکر می شناسیم و این که چند درصد از مراکز کاری کشور اتاق فکر دارند با همه ی ویژگی هایش ؟!



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۶
رهگذر

یه سوالایی هست که یا جواب نداره و یا خیلی خیلی سخته . مثلا همین که جناب مولانا هم میگه :

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ؟! 

البته قسمت اولش که معلومه اما قسمت دوم سوال جناب مولانا ، الله اعلم .

اگر سر کلاس انشا به من می گفتن با این موضوع انشا بنویس یه عالمه واژه ردیف می کردم و یه بیست اساسی می گرفتم درست مثل وقتی به یه سخنران ( چیزی شبیه بعضی از سخنران های امروزی ) بگن در باره ی این موضوع حرف بزن و اون یه بند حرف می زنه و کلی کولاک می کنه !

ولی ... آخ امان ازین ولی که سر دراز دارد !

این روزا مشغول انجام یه ماموریت تو حوزه ی نوشتاریم . یه چیزایی تو مایه ی یکی از آرزوهام . تو کمرکش کار که مجبورم با انواع و اقسام تفکرات دست و پنجه نرم کنم و از تو دل این قصه ، حرفای خوب خوب بکشم بیرون بیشتر می رسم به این سوال . حس این که من اومدم که مفید باشم حس خوبیه اما خداییش ارضای این حس کار آسونی نیست. گاهی آدم فقط تو تخیلاتش گمون می کنه تنور تلاشش داغه و نون همتش به راه . اما وقتی با واقعیت نه چندان ساده ی زندگی آدما روبرو میشی و به عینه می بینی که چقدر تو در توئن ، وضع فرق می کنه.

حالا یعنی این آمدنم بهر چه بود رو اگه هر کی از خودش بپرسه و فقط و فقط تو دل خودش جواب درستی داشته باشه همه چی میره سرجاش !

حتی حرفایی که فقط حرفن !! وخیلی قابلیت عملیاتی شدن رو دارن هم ، میره سرجاش . ( و یقینا الان خیای چیزا سرجاشون نیستن )

نکنه این "مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک "، رو زبون استاد ادبیات ایران واسه این چرخیده که یکی مثه من با خودش به نتیجه برسه که

بابا اومدی این جا یه جوری بی ادعا زندگی کنی که با سلام و صلوات ببرنت ؟! 

اگه جناب مولانا این سوال منو بشنوه میگه : واسه همینه که گفتم "چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم !" 

و القصه ... حکایت همچنان باقی ست 


۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۳
رهگذر

مشغول تورق وب سایت مذکور بودم که این مطلب میخ فکرم را به زمین کوبید ... هرچند که خیلی امیدوار نیستم این تکانه ها بمانند گوشه ی ذهن برای وقت مبادا . چیزی که هست مطمئنم باید خودم را به خدا بسپارم که اگر چنین نباشد معلوم نیست سرانجام  " او خشنود باشد و من رستگار "


یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند،اطلاعیه ی بزرگی را در تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود در گذشت.شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت 10در سالن اجتماعات برگزار می شود
 دعوت می کنیمابتدا،همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکاران شان ناراحت شدند،پس از مدتی ،کنجکاو بودند بدانند کسی که مانع پیشرفت آن ها در اداره می شده که بوده است.
این کنجکاوی تقریبا تمام کارمندان را ساعت 10به سالن کشاند.رفته رفته که جمعیت زیاد می شد،هیجان هم بالا می رفت.همه پیش خود فکر می کردند:
«این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟به هر حال خوب شد که مرد
کارمندان در صف وبه نوبت ،یکی یکی به تابوت نزدیک می شدند ووقتی به درون آن نگاه می کردند ،خشک شان می زد وزبا ن شان بند می آمدآینه ای درون تابوت قرار داشت که هرکس به درون آن نگاه می کرد،تصویر خود را می دید.
نوشته ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
«تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع رشد شما شود واو هم کسی نیست جز
خود شما.شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول کنید .شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها،تصورات وموفقیت های تان اثر گذار باشی. شما تنها کسی هستید که می توانید به خودتان کمک کنید.
زندگی شما وقتی که رئیس تان ،دوستان تان، والدین تان شریک زندگی تان یا محل کارتان تغییر می کند ،دستخوش تغییر نمی شود.زندگی شما تنها وقتی تغییر می کند که شما تغییر کنید،باور های محدود کننده ی خود را کنار بگذارید وباور کنید که شما تنها کسی هستید که مسئول زندگی تان هستید


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۹
رهگذر

امروز یادآور طعم گس رفتن امامم بود و البته شیرینی تک مصرعی که از همان بیست و شش سال پیش به جانم نشست که :

چون که گل رفت و گلستان شد خراب     بوی گل را از که جویم از گلاب 

و البته تکرار مکرر تاریخی که خدا آن را نوشته و می نویسد . این که هر راهبری یک جانشینی دارد که به وقت نبودنش انجام وظیفه می کند و راهش را ادامه می دهد بی کم و کاست !

بابت این که شکر ، اما خود چهارده خرداد هم روایت خودش را دارد . هم تلخ بود هم باشکوه . باور رفتنش برای همه غیرممکن می زد . اصلا آدمیزاد دوست ندارد که دوست داشته هایش را از دست بدهد ، اما خلقت به میل من و ما نمی چرخد . قصه ی رفتنش به کنار قصه ی مشایعتش هم توی تاریخ بی نظیر بود و کم نظیر ماند . یادم هست با ده میلیون نفر علاقمند و داغدار به دورکعت نماز میت متصل شدم  و هنوز هم این نماز دو رکعتی متفاوت ستاره دارد توی کارنامه ام . 

امروز دوباره وصف الخیر حضرتش بود . مروری به همه ی شجاعت وصف ناشدنی که در وجودش موج می زد . اصلا یک قانون بیشتر نداریم ! وقتی از هیچکسی جز خدا نترسی همه ی دنیا در مقابلت سر خم می کنند . 

درس بزرگ امامم هیهات من الذله بود . به شرط آن که دولتمردان امروز هم بفهمند که فقط باید از خدا ترسید و لا غیر .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۹
رهگذر