به بلاتکلیفی های آخرالزمان این یکی را هم باید اضافه کرد. عجیب چیزی شده رفت و آمدهای هرازگاهی خانواده. شاید معنای صله رحم کلهم تغییر کرده باشد. حال رفت و آمدهای ما خیلی هم خوب نیست. دوراهی که چه عرض کنم گاهی چند راهی جلوی پا سبز می شود و این اجبار انتخاب بدچیزی است.
باید میان جمع باشی و نباشی!
این هم از سخت ترین های روزگار است. آدم ها فاصله را انتخاب می کنند و کم کم جذب چیزهایی می شوند که به این فاصله عمق بیشتری بدهد. درد از جایی شروع می شود که میان جمع بنشینیم، گفتگو کنیم، بخندیم، خوش باشیم و تا آخرش هم نفهمیم این کار درست بود یا غلط؟!
گذشته روزگای که جمع خانواده یکدست بود و حالا همین فاصله ترک انداخته میان جمع. منتها بلاتکلیفیش سخت تر است. بالاخره صله رحم با این شرایط گوگوری مگوری نچسب،آری و یا این که صله رحم کلا خیر؟!
و لابد در صورت مثبت بودن جواب کلی تبصره را باید رعایت کرد.
کاش دوباره همه چیز یکدست می شد. کاش مجبور نبودیم تحمل کنیم و به رویمان نیاوریم و کاش می دانستیم تکلیفمان چیست؟
با جمع بمانیم و یا دور دنیای خودمان خط بکشیم که کمتر خط خطی شویم.
خدایا... فرج!
هر چند اگر زندگی کردن را بلد باشیم فرج تحقق پیدا می کند!