امروز به روایت تقویم 21 بهمن ماهه و من در دنیای خاطراتم یاد روزی میفتم که متفاوت بود از همه ی روزهای عمرم .
این که در دیرترین ساعات شب سعی می کردم مواد اولیه ساخت کوکتل مولوتف ( بمب دست ساز ) را برسونم به دست انقلابی های سر کوچه ، هم عجیب ترین اتفاق زندگیم شد و هم حس خوب انقلابی بودن را برام حفظ کرد . البته که هر کسی به قواره ی خودش بیست و یک بهمن رو دید و باهاش زندگی کرد ، اما چون محله ی ما کنار پادگان نیروی هوایی بود ، حمله ی گارد شاهنشاهی به همافرای انقلابی برای هیچکس قابل تحمل نبود حتی برای منی که تو دوره ی راهنمایی خیلی هم نمی فهمیدم عمق مبارزه یعنی چی ؟!
اصلا شب بیست و دوی بهمن انگار هیچکس نخوابید !!! و حتما همین بیداری بود که طومار شاهنشاهی رو پیچید به هم . خوب یادمه که حکومت نظامی شده بود از چهار بعد از ظهر . فرمان امام که بابت شکستن حکومت نظامی رسید ، ملت ریختن بیرون و بعد چند ساعت مقاومت ، سلسله ی خائن پهلوی که از سال 42 ترک خورده بود تو سال 57 از هم پاشید و هزار تیکه شد . اونقد ریز که هنوزم بعد سی و شش سال داغ چسبوندن تیکه هاش به دل خاندان سلطنتی !!!! و اعوان و انصارش مونده و ازین به بعد هم می مونه .

غرض این که این قطار ، همچنان داره می ره . مقصدشم معلومه . مهم اینه کی پیاده میشه کی ادامه میده ؟
دیدن برنامه های مستند از بازداشتگاه های زمان شاه ، تو روزایی که به بهانه ی دهه ی فجر تلبار مرزو خاطراته ، از وحشتناک ترین مستندای پخش شده س . وقتی آدم تو بعضی از مستندای بخش خبر ،سیر پیشرفت ایران رو می بینه دلش حال میاد . اما با دیدن مستندایی که حال و هوای تلخ آزار و اذیت رو به رخ می کشن حس بدی می خزه تو جون آدم . حسی مخلوط از ترس و غیرت .

مستند آقای عزت اله مطهری ازون برنامه ها بود . باورش سخته یه نفر اینقده شکنجه بشه و بازم به اراده ی خدا زنده بمونه . تعاریف هم رزماش از کمیته ی ضدخرابکاری خیلی دلهره آور بود اونقد که به عنوان یه شهروند که بد جوری مدیون این همه تلاش و صبر همه ی مبارزینه فکر کردم یعنی اگه من تو اون شرایط بودم ، تحمل می کردم ؟ وا نمی دادم ؟ کم نمی آوردم ؟
اون روزای سخت و سیاه گذشت ، شکر خدا . روزایی که روایتشونو دارم تو فیلما می بینم یا از این و اون می شنوم . حالا ما موندیم و یه قطاری که هنوزم داره می ره ...

بعد سی و شش سال ، محکم تر از همیشه به خودم می گم :
حواست باشه کاری نکنی که از قطار پیاده بشی یا پیاده ت بکنن ! چون وقتی قطار برسه به ایستگاه ظهور ، دیگه فرصت جبرانی نداری .
اونوقت خیلی بد میشه !! خیلی خیلی بد میشه ...
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
