کوچک بزرگ
خیلی وقت ها می شودکه کوچک تر ها دلت را قرص می کنند و تو را به سمت مقصد هل می دهند . اولش باورت نمی شود که معلم بودن به قواره نیست اما وقتی کار به سرانجام می رسد ، خیلی بیشتر از حد تصورت می فهمی که معلمی اصلا و ابدا به قواره نمی گنجد !
نمی دانم شاید خیلی وقت ها هم هر کدام از بزرگ ترها ، همان کوچکی بودند که دست بزرگترهای خودشان را گرفته اند و یادشان نیست و حالا که نگاهشان لای انبوه تجربه گیر می کند ، بودن خیلی از پیچک های جوانی که بشود از آن ها بالا رفت و رشد کرد را بیشتر و عمیق ترحس می کنند .
معلمی ارزش است هر کسی که آن را تجربه می کند حتی اگر خودش متوجه این حاضر بودن سر کلاس نشود ، می شود یک کتاب که حالا به انبوه کتاب های حاضر دیگر پیوسته . این که هر کسی کدام کتاب ها را مرتب ورق می زند و سراغ کدام کتاب های کتابخانه ی زندگیش را بیشتر می گیرد هم برمی گردد به حال و هوای درونی آدم ها .
به معلم خودم ، همان کوچک بزرگی که خیلی وقت ها آرام و زیرپوستی به من یاد می دهد می بالم . به همه ی کوچک های بزرگ زندگیم که خیلی وقت ها می شوند کتاب پرمراجعه ، می بالم . مفید بودن آن قدر ها هم دور از تصور نیست ، کافی است هوای همدیگر را داشته باشیم . اتفاقا خدا هوای این اتفاقات کوچک بی سرو صدا را زیاد تر دارد . خدا هوای آن هایی را که هوای همدیگر را بیشتر دارند ، بیشتر دارد .
به همه معلمین کوچک بزرگ ، سلام .