وقتی که دلم پنجره می شود !
راه می روم بی هیچ اختیاری
رسیده نوبت حضور و برای من بعد مدت ها انتظار و دلتنگی این فرصت ، طعم آفتاب دارد
تمام قد ایستاده ام بی آن که قدی مانده باشد در مقابل این بلندی مهربانی ها
این جا ... حرم ... مهد آرامش
و منِ شهرنشین ، خسته از همه ی التهاب های سیاه و سفیدی که ابرهای آسمان زندگیم شده اند
این جا ... ایستاده ام !
چشم هایم روی همان تابلویی زوم می شود که گذاشته اند برای آن که فراموش نکنم ، میهمانی آداب خودش را دارد
اَللّهُمَّ اِنّى اَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ الشَّریفِ فى غَیْبَتِهِ، کَما اَعْتَقِدُها فى حَضْرَتِهِ...
و من می دانم که او حاضر است ... که او خواسته تا قدم به درگاه بگذارم
و حتی می دانم که بر زیانم جاری نمی شود مگر به اذن او که بپرسم
ءَاَدْخُلُ یا حُجَّةَ اللَّهِ ؟
از سر شرم می پرسم
نگاهم خیس می شود به ترنم رافت بی حد و حصرش
گفته اند که اشک نشانه ی اذن است
ازین جا به بعد دل خودش می داند کجا برود ؟
پناه به اقیانوس مهربانی هایش می شود چاره ی درد
دل در بر من زنده برای غم توست بیگانه ی خلق و آشنای غم توست
لطفی ست که می کند غمت با دل من ورنه دل تنگ من چه جای غم توست
تمام دلم پنجره می شود ...
از راه دور با همه ی وجودم و به یاد همه ی آن هایی که این روزها میهمان آسمان سبز حرمش شده اند ،
و به عنایت بزرگترم حضرت صاحب الزمان روحی فداه ، می خوانم
السلام علیک یا ابالحسن السلطان علی بن موسی الرضا
به مناسبت روز مخصوص زیارت حضرت ثبت شد . امید که در نظر افتد ...
الهی شکر ... جمعه بیست و پنج ذیقعده ی 93