روز اول ماه ...
وارد مدرسه که میشی ، در و دیوار تو رو هوایی می کنه ، درست مثل بیرق های سیاه تو کوچه و خیابون شهر که خبر از داغی داغ عاشورایی میده ، حال و هوای مدرسه هم از امروز مساوی بود با عزاداری از نوع دانش آموزیش . خدا رو شکر بابت این بساطی که با همه ی بزرگیش ، آسون چیده میشه و با همه ی عظمتش منظم و مرتب به اجرا درمیاد .
خداییش سال هاست که با چشام می بینم واسه هر کار بزرگ و کوچیک مدرسه ای که رنگی از اجرا داشته باشه باید کلی بدویی و برنامه ریزی خرد و کلان ردیف کنی ، که آخرشم معلوم نیست چی میشه چی نمیشه ؟! اما برنامه ی محرم یه چیز دیگه س . انگاری هر کی به ارباب یه یا علی بگه ، کاراش ردیف میشه . انگاری نه ... یقینا اینطوریه .
خلاصه ش این که از اول وقت کاری رفتم مهمونی تو عزاخونه های مقاطع . البته فرصت سرزدن به سه تا مقطع بیشتر پیش نیومد . اول صبح با برنامه ی جمع و جود راهنمایی دلمو گره زدم به کربلاش ، بعدشم تو خلوص نیت پیش دبستانی هایی که به اندازه ی چند دقیقه ی کوتاه ، کوچه درست کردن و سینه زدن با همون مدل خودشون ،کلی صفا کردم و دست آخر هم مهمون کوتاه یه برنامه ی دیگه که این آخری کم و بیش شد خوراک فکری اطاق فکر مظلوم !!!!
بماند که خیلی چیزا نه نوشتن داره نه گفتن و این که باید واسه اثبات "کی بود کی بود من نبودم "ناخودآگاه خط خطی بشی و من نمی خواستم که بشم . ارباب لطف کرد و گذشت اما ترکشاش مونده یه جورایی که بالاخره تو این دفتر و دستک چرا هنوزم یه وری فکر می کنیم یا اصلا چرا فکر نمی کنیم ؟!! سختی کار این جاست که فکر می کنیم که اهل فکریم . اما پر واضحه که فکر داریم تا فکر !
واسه دلخوشی خودمم که شده بود سعی کردم مرور کنم . خوبی کار اینه که رئیس روسا غافل نیستن . پس باید به جمع اونا لبیک گفت فقط ... فقط این وسط می مونه حکایت قضاوت و برداشت های زود گذر و بعضا کم عمق
خداوکیلی همه می خوان فرهنگی باشن اما فرهنگی بودن به جون خودم آداب داره ... یا خدا مددی
حرف دلم این که : ارباب دوست داشتنیم ... حسین ؛ مرا به قواره ی تنهایی هایم رها مکن که دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
پی نوشت : هر که باید بفهمد می فهمد و هرکه هم نفهمید لابد نباید که می فهمید !!!