رفت و برگشت !
توی این دنیای بزرگ کوچک ، هرچیزی بهانه ی سپاس است به شرط حواس جمع !
و شاید یکی از مهم ترین هایی که کمتر حواسمان را به خود جلب می کند، رفت و برگشت های آدم هاست ...
قصه ی رفتن البته آشنا تر است . در هرلحظه ، چندین نفر غزل خوان می شوند و بار سفر می بندند ، گرچه باز هم شرط حواس جمع ، رفتن دیگران را از قالب "مرغ همسایه غاز است "در می آورد و عینی تر از همیشه جلوی چشم به تصویر می کشد ... با این حال چقدر این زود از یاد رفتن ها مانع این می شود که کجا ایستاده ایم ؟ و رو به کدام مقصد باید حرکت کنیم
حکایت برگشت که به آن رفت ها اضافه می شود ، قصه عجیب تر هم می شود ، خدا که کار خودش را می کند و البته حکمت های خودش را برای اراده به برگشت بنده هایش دارد . فهمش سخت است ، شاید فقط باید هوای لحظه ها را داشت تا بیشتر از این زیانی دامن زندگی موقت این دنیا را نگیرد و من همیشه دلخوش به این دعای کوچک بزرگم که اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
آن هایی که دستشان را توی دست خدا می گذارند دلشان قرص است . این ساده ترین مشقی است که باید تمرین کنم ...