مهربانی در دود ...
وسط چمبره ی سرمای پاییزی که البته هنوز هم به اوج خود نرسیده ، سر و کله ی مهمان واقعا ناخوانده ی کلان شهر تهران ، باز پیدا می شود و چهره ی این شهر با کمال افتخار دودی یکدست !
این روزها به ضرب هیچ عینکی نمی شود کوه های اطراف را دید . هرچند بعضی های زمین گیر ترند در این خفگی و بیشتر مجبور به خانه نشینی اما روایت چند وجهی مهربانی در این دود نفس گیر ، ابعاد دیگری هم دارد .
مثلا گوشه ی یک بالکن کوچک یکی از آپارتمان های شهر دود ، وجود چند گلدان کوچک و بزرگ شمعدانی و حسن یوسف و یاس رازقی و یک رز سرخ طراوت یک باغچه ی نیم وجبی را به کام نگاه صاحبخانه نشانده است . این باغچه ی کوچک که حاصل دلنوازی های صاحبخانه با گلدان های کوچک و بزرگ است تازکی ها به یک باغچه رستوران هم تبدیل شده . مهمان ها تقریبا روزی دو وعده طالب دانه اند . حتما دانه های ریز شده ی نان و برنج های ته سفره برایشان غذای لذیذی است که کبوتر و یا کریم و گنجشک های آواره و دودی محله را می کشاند به نوک زدن روی سنگفرش کنار گلدان ها . دسته جمعی که می آیند فکر مهمان نوازی در این فصل سال حال صاحبخانه را خوب می کند . با دیدنش فهمم می شود که برای پرنده های سرگردان هم می شود مهربان بود . این جا گوشه ی کوچکی از عالم بزرگ خداست اما خدا روزی رسانی به مخلوقاتش را به هر واسطه کوچک نمی داند !
و نتیجه این که مهربانی کردن چندان هم سخت نیست ...