کبوترای زائر !
از بچگی هر وقت ته محرم صفر می شد و بیست و هشتم میومد بوی حلیم نذری بی بی می پیچید تو مشامم . نذری که درست می کرد مهربون تر از همیشه بود . بعد شهادتش این خرج شد سهم حاج آقا . شرط و قراری بینشون نبود اما نذر ، نذر دیگه . مهم اینه که ادا بشه . دست بی بی از دنیا کوتاه شده بود با این حال از زمان جنگ تا حالا هنوزم که هنوزه حلیم صبح زود بیست و هشت سفر واسه من یعنی خاطره ی یه نوعی از عزاداری و ابراز اردات .
اصلا نمی دونم داستان نذرش چیه ؟ شایدم حاج آقا تعریف کرده و من یادم نیست . مزه ی نذر یه چیز دیگه س . اینه که مونده تو خاطراتم وگرنه حلیم حلیمه دیگه !
حالا بعد این همه سال بازم بیست هشتم ماه صفره که بوی خدافظی از یه سفر دلی رو روایت می کنه . سفری که یه عالمه صفای عزاخونه ی امام حسین رو تو دلش داره . شکر خدا امسال هم نذری حلیم بی بی ، بی اونکه خودش باشه رفت رو اجاق . گرچه خیلی جمع و جور و کوچیک . البته بی بی هست چون قانون خدا میگه شهدا هستن ! ولی توفیق درست کردن حلیم نذری بی بی چند ساله که رسیده به حاج آقا و حاج خانم
دل من با بیست و هشتم سفر خیلی می گیره . حالا قصه ی غصه ی پیامبر و بچه های پیامبر جای خودش . ازین که بوی تموم شدن میاد دلتنگ میشم وقتی تو عالم بچگی می برنت روضه ، خودت نمی فهمی اومدی کجا ؟ واسه چی اومدی ؟ و آخر این همه گریه وسوز چی انتظارتو می کشه ؟ واقعا نمی فهمی چه مزه ای منتظرته ؟ وقتیم بزرگتر میشی بازم نمی فهمی ! حسش می کنی ولی نمی فهمی ! اصلا کوچیک چه ربطی به بزرگ داره که بخواد بفهمه ؟!
تنها چیزی که کم کم می فهمیش اینه که خدا از اهل بیت یکی یه دونه بیشتر نداشته با این حال به نفر به نفرشون ماموریت داده تا واسه آدم شدن آدما برن تو دل خطر ! حاصل این بزرگی تو همه ی جای این دنیا منعکسه . چشم دیدن می خواد که الهی شکر به برکت همین روضه نشینی های بچگی تا حالا دیدم و اندازه ی قواره ی کوچیک خودم دل خوش شدم به اونی که بیاد و تو آخرین ماموریت بچه های پیامبر ، این همه دل داغدیده رو خنک کنه ...
آخرای صفر ، نقطه ی اتصال این مصائب واسه من تو قصه ی کبوترای زائر خلاصه میشه ! اصلا یادم نیست چند سالم بود که این تمثیلو شنیدم . همون که گفتگوی کبوتر امام رضا و کبوتر بقیع رو به تصویر می کشه . همون که کلی مقایسه از غربت و مظلومبت امام حسن اونم کنار حرم پیامبر رو با حال و هوای حرم امام رضا نقل می کنه . دلم درد میاد هر وقت میشنومش . الهی که یه دونه ازین راهپیمایی های مشتی کربلا و مشهد قسمت مدینه بشه و سال دیگه این وقتا کلی زائر دلسوخته پای پیاده برن بقیع به کوری چشم اونایی که فکر می کنن اماکن مقدسه ارث باباشونه و خبر ندارن چه آتیشی واسه خودشون مهیا کردن با این حرمداری !! لعنه الله علیهم اجمعین
آخرشم این که تموم شدن صفر یعنی تموم شدن عاشقانه هایی که بی بهانه تو تقویم صف کشیدن . می دونم گرفتگی دل ، واسه اهل بیت نه حد داره نه مرز نه تاریخ و زمان . اما خداییش محرم صفر ته مهمونی از نوع بچسبشه . دلم تنگ میشه زیاد . ظاهرش اینه که بازم باید تن بدیم به خدافظی ... خدا کنه باطنش این باشه که همین دل تنگ بشه حرم و شایسته واسه قدم گذاشتن صاحب حرم . فرقی نمی کنه تو کدوم خاک مقدس و کدوم رواق متبرک . حرم حرمه دیگه ! حرف حساب یعنی "کلّهم نور واحد "
آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا
تو که پرواز می کنی تو حرم امام رضا
من کبوتر بقیع ام با تو خیلی فرق دارم
سرمو به جای گنبد روی خاک ها می ذارم
خونه ی قشنگ تو کجا و این خونه کجا
گنبد طلا کجا قبرهای ویرونه کجا
اون جا هرکی می پره طائر افلاکی می شه
این جا هرکی می پره بال و پرش خاکی می شه
اون جا خادما با زائر آقا مهربونن
این جا زائرا رو از کنار قبرها می رونن
تو که هر شب می سوزه چلچراغا دور و برت
به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت