توحش مدرن !
همیشه صبح آخرین چهارشنبه ی سال پر از واگویه های دودی است .
عده ای خوش حال و مسرور انجام تمام و کمال رسوماتند !!
بعضی ها از هیجانات کاذبی که حسابی باورش کرده اند ، حرف می زنند !
بعضی ها هم از ترس و سختی گذران ساعات شب قبل می نالند !
و بعضی ها هم با چراهای بسیار درگیرند که بالاخره ته این هم خوشی ناخوش ، چه چیزی انتظار جوان و نوجوان را می کشد ؟
تازه فرض را بر این می گذاریم که بزرگتر های عاقل بسیارند و اصلا هم قاطی بچه گانه های چهارشنبه سوری نمی شوند !
با این حال ، حکایت این همه صدمه ی مالی و جانی و یا ایجاد وانفسای اقتصادی در واردات این همه اسباب منفجره و حتی تخریب خیابان و کوچه و هوای بی چاره ای که به اندازه ی کافی خفه شده ، جای خودش .
دیدن تصاویر این شادی عجیب غریب که بیشتر به همان توحش مدرن شبیه است ، حالم را بد می کند . کسی مخالف داشتن هیجان و فرصت ایجاد شادی نیست . فقط می ماند همان چراهایی که سال هاست بی جواب مانده و جز پدران و مادران دلسوز و عاقل کس دیگری جلودار ایجادشان نیست .
" همه این آفت ها مال نداشتن ذره ای عقل است "، این را همان شب از جوانی شنیدم که نیازی به این نوع هیجانات تهوع آور نداشت ، هر چند که دنبال راه صحیح بروز شادی و هیجان سالم می گشت . از نگاهش می شد فهمید که خیلی دلش می خواهد بداند ، بالاخره بزرگترها چه کاره اند ؟!
و من دوباره به یاد حرف امام افتادم که در اوج روزهای حماسه ی هشت ساله می گفت :
دعا کنید خدا در این نعمت را به روی شما نبندد ! حالا که فکرش را می کنم می فهمم نعمت یعنی :
زندگی جوانی که با سلامت تمام ایمان دارد و کاری را انجام می دهد که وجدان سالمش می گوید .
طفلکی بچه های این دوره زمانه ! ( البته با کسر بچه های معقول و معتقد به اصل حرام بودن مردم آزاری )