صبح روز بعد...
دلمان زخمی شده بود و روحمان لگدمال خودخواهی هایی که معلوم است سر در کدام آخور دارند . دلمان در جوش و ولوله که یکجوری زخمش را خوب کند و روحمان دست به آسمان تا به تقاص لگدمال شدنش دست منتقم بیاید و با هیمنه ظهور رد کثیف بطلان محو شود . دستمان اما به جایی بند بنود تا این که سفیر حق ، امیر قافله و جانشین برحق مهدی فاطمه صلوات الله علیه به خطابه نشست ...
حالا و در صبح روز بعد از پیغام دیروز قدمگاه و بعد نوشتن نامه سرگشاده به آقای رئیس جمهور، راه نفسی باز می شود از این همه خردل تزویر، دلی خنک می شود ازین همه بی جگری دولتمردانی که سرتا پایشان یک کرباس است و دست آخر روحی جلا می گیرد ازین سفیر بهشتی که در کلام نمودار شجاعت این دوران رخ نشان داده است .
خدا حافظت باشد عزیزتر از جان که یک تنه به قلب کفر می زنی به مثال مولایت علی که همیشه امیر و ولی و صاحب شیعیان است .
شما با این مشت آهنینی که هیچکدام از دولتمردان این دیار در فروآمدنش سهیم نشد به یاوه های دشمنانه آل سعود ملعون پاسخ دادی و امروز حال همه ما خوب است با این همه عقب نشینی زذالت بار
وجودت برای اسلام و مسلمین درامان باد
سایه سار مولایم علی که سلام خدا براو ست بر سرتان
اللهم احفظ لنا قاعدنا و ایدهم بالنصر . وانصر من نصره واخذل من خذله
روحی فداک و شکر ازین که هستید
خدا آقا و صاحبمان را برساند که به یقین یاریگر شماست