داستان یک مستند
سه شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۲ ب.ظ
داشتم ناهار می خوردم حواسم جمع مستندی شد که داشت از شبکه مستند پخش می شد. داستان مربوط می شد به یکی از جنگل های هند و مردمی که با طبیعت زندگی می کردند. از نظر اونا همه چیز مقدس بود. حتی برای روشن کردن آتش از چوب خورده های روی زمین استفاده می کردند. کسی حق نداشت به درخت یا سایر موجودات زنده تعرضی بکنه. جالبیش اینجا بود که همه این رفتار از اعتقاداتشون به آیین هندو سرچشمه می گرفت!!
یه جایی از مستند اینطوری مطرح شد که این جا همه موجودات زده بخاطر اعتقادات مردمی که دارن زندگی می کنن زنده می مونن!!
یه آن از دلم گذشت: اسلام مظلوم!
این جا تو مهد تمدن اسلامی، ما درخت می کنیم چون باید آپارتمان های بیشتری درست کنیم و اون جا ...!!!
داستان مستند ادامه داشت . رسید به قسمتی که پای کشورای استعمار گر به هند باز شد و زندگی کلا تغییر کرد. فیلم ها خیلی قدمی بود اما روایت راوی داستان اعصاب آدمو می ریخت به هم.
می گفت وقتی انگلیسیا اومدن، از نظر اونا هیچ موجود زنده ای مقدس نبود و اونا به ویژه به حیوانات وحشی به چشم یه آفت نگاه می کردن. برای همین کشتار حیوانات باب شد. بعدشم نوبت درخت رسید که می بایست به کل دنیا به عنوان چوب صادر می شد تا همه مبل و تخت و میز داشته باشن و بعد تر هم رسید نوبت ضاف کردن زمین ها برای کاشت پنبه و نی شکر که یعنی سود بیشتر !!
وقتی تو مستند از بارون های موسمی و سیل و توفان وحشتناک حرف می زد که یه جورایی انتقام زمین محسوب میشه دلم درد اومد. می گفت ریشه درخت ها مانع برای سیل و حالا چون انبوه درختان آسیب دیده و می بینه، بناچار سیل و توفان هم تشریفشو میاره !!
من دو تا سوال ساده دارم اول این که چرا ما مسلمونا به مخلوقات الهی مقدس نگاه نمی کنیم و دوم هم این که چرا آدمیزاد گورشو با دست خودش می کنه؟!
بی چاره طبیعت بی زبان!
طفلکی زمین!!!
۹۴/۰۹/۱۷