بیا کمی قدم بزنیم ...
همیشه با هم اختلاف داریم . اصلا براش مهم نیست که من تو چه شرایطیم. انگاری فقط یه کار بلده اونم این که پاشو بذاره رو گازو و خیالش تخت بشه که تند و باسرعت گذشته.
حالا چرا ؟ من نمی دونم
ولابد اگه از کسی بپرسی میگه: اینطوری تعریف شده واسش . اون این شکلیه خوب تو باهاش بساز !!
و جالبه که ساختن یک مصدر یه طرفه س! زمان هم مثه خیلی چیزای دیگه اهل سازش نیست !!!!
بیشتر وقتا حالمو بد می کنه. بهش میگم: بیا قدم برنیم چه خبرته مگه سر آوردی ؟!
به جای جواب، بی محل می کنه و سریع تر از قبل رد میشه!
از تو همه چیم رد میشه. از تو غبار از تو آینه از تو فکر و خیال و حتی از تو شیشه عمر آدمیزاد !!
آهای زمان!
خلی تند تند داری میری تو این روزگار. بالاغیرتا بیا کمی قدم بزنیم. اینطوری زندگی دو نفره مون شده، تو بدویی من جابمونم !
چه کاریه ؟! اگه یواش بری می رسم بهت. گرچه انگار تو به عمد می زنی به دل سرعت. شاید ناامید شدی از تکون خوردنای من و امثال من!
شایدم حق با تو باشه . شایدم تند رد شدنت به درد خیلی چیزا بخوره مثلا به درد فراموشی!
ولی موضوع همچنان اینه که خیلی تند تند میری زمان ، خیلیییی
چه زود می گذرد ...