24 ساعت
شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۵ ب.ظ
شب جمعه عروسی بود. نرفتم مثه تمام این چند وقتی که بخاطر انواع ویروسای کذایی عروسی ها، نمی رفتم.
روز جمعه تولد بود. از نوع خونگیش به صرف کیک و یه دست مرتب! چند ساعت بعد طرفای 7 بعدازظهر دعوت شدم به یه مراسم ختم. اونم در حد سالن و صرف شام و یه دونه صلوات!!
حالا بماند که دلم سوخت برای متوفی بابت این که ازون شامِ تو سالن، چی گیرش اومده اونور دنیا!
ولی حرفم به خودم این بود که خداییش تو حدود 24 ساعت عروسی داشتیم، تولد داشتیم، مرگ هم داشتیم.
به همین سادگی و چقد حرف داره برای من اگه بخوام بشنوم...