چند شبی میشه که می خوام ازون واژه های ته دلی ردیف کنم با یک مهر تایید احترام و ادب و دعای خیر برای کسی که جدی جدی تنهای تنها زده به دل یک لشگر !
شاید این روزا وصف حالش بیشتر بود و بهانه ی این عرض ارادت مهیا تر . اما واقعا باور خودم اینه که این مرد مردستان هنر تو اوج بی هنری آدمایی که اسم خودشونو گذاشتن هنرمند ! هنرمندانه جنگیده و منتظر هیچ دستت دردنکنه ای هم نبوده . البته که بارون جایزه هاش کلی افتخاره واسه سرزمین پر آرمان من و صد البته که کور شود هر آن که نتواد دید ، ولی با همه ی اینا هنوز بوی سوختگی دلش صحن و سرای هر دلی که به اسم انقلاب و امام و شهدا می تپه رو برداشته !
بابت این همه حماسه های تصویری ناب ، تشکر من یکی به هیچ کجا نمی رسه الا به نظر و عنایت خدای همیشه ناظر . پس اول از همه یه دعای ته دلی حواله ی استاد هنرمند که خدا حفظت کنه جوانمرد ...
دلم می خواد خاطره ی خود استاد رو بنویسم که به نظرم رمز موفقیتشه .
یه بار ، خیلی سال پیش ازش شنیدم که تو سنگر، شاهد شهادت هم رزمش بوده و وقتی می خواد بیاد بیرون حس می کنه مچ دست اون بنده خدا روی مچ پای آقای حاتمی کیا گره می خوره . می گفت اون دستی که پای منو سفت گرفته بود واسم پیام داشت که حواست باشه حرف شهدا رو زمین نمونه ! البته آب و تاب ماجرا خیلی بیشتر بود و من خواستم اینو بنویسم که کار واسه شهدا هم حساب کتاب خودشو داره و هم هر چی خلوصش بیشتر باشه تاثیر و موندگاریشم بیشتره .
واسه همینه که حاج کاظم آژانس شیشه ای می مونه و موندگاریش ، هم میشه نقل مظلومیت بچه های جنگ و هم نقل نامردیایی سینمایی و غیر سینمایی تو این وانفسایی که خیلیا معنی هنر رو تو قاب گیشه و فروش فیلم و چشم و ابروی هنرپیشه ها می دونن .
ازین که بگذریم یه سریم به اراجیف یه مثلا کارگردانی که اونور آب ، خوشی زده زیر دلشو و بغض چند ساله ش از نظام باز شده و حرفای نامربوط زده بزنم و به کیارستمی و امثالهم بگم :
جنگ اگه از نظر شما ها جنگ بی معنایی بوده حکایت معنا و مفهوم این همه عظمت گم نمیشه . برین دلتونو با خدا و اعتقادات نداشتتون صاف کنین تا بفهمین جنگ با معنا و جنگ بی معنا چه فرقایی دارن !
هر چند امیدی به این جماعتی که خودشونو به خواب می زنن نیست ولی صدای آقای حاتمی کیا رو تو اختتامیه جشنواره ی مقاومت امسال نمیشه نشنیده گرفت که از رئیس جمهور محترم و اون وزیر نالایق ارشاد و معاونین ریز و درشتش خواست تا موضعشونو در مقابل حرف بی ربط کیارستمی تو انجمن دانشجویان اونور آب مشخص کنند.
گرچه باید از درد ، سرمونو بذاریم بمیریم که قحط الرجاله و انگار نیست آدمی که به قواره ی وزیر ارشاد این مملکت بخوره اما خدا وکیلی یکی به این علی جنتی بگه سرتو مثل کبک نکن زیر برف ! هوا کاملا آفتابیه . ببین و بفهم ، آقای نفهم ! بابا جان قدر و قیمتی نداره مثل مهاجرانی ملعون بودن !
آخر شم میرم سراغ چند جمله از درددلای استاد ، تو یه برنامه ی تلویزیونی همین چند روز گذشته که از مشت گذشته و خود خود خرواره :
من فیلم ساز با این اوضاع فاصله گرفتم از جامعه و می خوام رو به آسمان فریاد بزنم که
ما اقلیتیم چون آرمانی حساب می شیم !
صندلیای خالی سینما گمراهمون نکنه نسل فیلم سازی که جنگ رو دیده باید حرف بزنه
خدا به ما مقاومت بده که کوتاه نیایم !!!!
و دل من مچاله میشه که بعد سی و پنج سال یکی که این همه کاربلده باید اینطوری فریاد بزنه ... وای از جوابی که می خوایم بدیم
با همه ی اینا ، دوباره به یاد چمران فیلم چ می نویسم "تا وقتی صدای اذان از ماذنه های شهر بلنده ناامیدی حرامه "
پس واسه انجام هر کاری که از دستمون برمیاد ، یا علی