ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غیرت» ثبت شده است

وقتی به هر بهانه ای قسمتت نمی شود میان روضه ی ارباب سینه سبک کنی ، دریافت چنین ایمیلی دلت را حسابی هوایی می کند . خواستم قدمگاهی ها هم بخوانند :


دخترک از میان جمعیتی که ساکت و بعضا بی تفاوت شاهد اجرای تعزیه اند رد میشود...
عروسک وقمقه اش را محکم زیر بغل میگیرد....
شمر با هیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین (ع) می چرخد ونعره می زند، از گوشه چشم  دخترک را می پاید...
او با قدم های کوچکش از پله های تعزیه بالا می رود.
از مقابل شمر میگذرد.
مقابل امام حسین(ع) می ایستد و به لب های سفید شده اش زـ میزند...
قمقمه اش را مقابل او می گیرد.
شمشیر از دست شمر می افتد... و رجز خوانی اش قطع میشود.
دخترک میگوید: " بخور،برای تو آوردم" و برمی گردد.
رو به روی شمر که حالا دیگر بر زمین زانو زده می ایستد. 
مردمک های دخترک زیر لایه ی براق اشک می لرزد.
توی چشم های شمر نگاه می کند و با بغض می گوید : " بابا ، دیگه دوستت ندارم."

صدای هق هق مردم فضا را پر می کند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۵:۲۳
رهگذر

چند شبی میشه که می خوام ازون واژه های ته دلی ردیف کنم با یک مهر تایید احترام و ادب و دعای خیر برای کسی که جدی جدی تنهای تنها زده به دل یک لشگر !

 شاید این روزا وصف حالش بیشتر بود و بهانه ی این عرض ارادت مهیا تر . اما واقعا باور خودم اینه که این مرد مردستان هنر تو اوج بی هنری آدمایی که اسم خودشونو گذاشتن هنرمند ! هنرمندانه جنگیده و منتظر هیچ دستت دردنکنه ای هم نبوده . البته که بارون جایزه هاش کلی افتخاره واسه سرزمین پر آرمان من و صد البته که کور شود هر آن که نتواد دید ، ولی با همه ی اینا هنوز بوی سوختگی دلش صحن و سرای هر دلی که به اسم انقلاب و امام و شهدا می تپه رو برداشته !

 بابت این همه حماسه های تصویری ناب ، تشکر من یکی به هیچ کجا نمی رسه الا به نظر و عنایت خدای همیشه ناظر . پس اول از همه یه دعای ته دلی حواله ی استاد هنرمند که خدا حفظت کنه جوانمرد ...

 

دلم می خواد خاطره ی خود استاد رو بنویسم که به نظرم رمز موفقیتشه .

یه بار ، خیلی سال پیش ازش شنیدم که تو سنگر، شاهد شهادت هم رزمش بوده و وقتی می خواد بیاد بیرون حس می کنه مچ دست اون بنده خدا روی مچ پای آقای حاتمی کیا گره می خوره . می گفت اون دستی که پای منو سفت گرفته بود واسم پیام داشت که حواست باشه حرف شهدا رو زمین نمونه ! البته آب و تاب ماجرا خیلی بیشتر بود و من خواستم اینو بنویسم که کار واسه شهدا هم حساب کتاب خودشو داره و هم هر چی خلوصش بیشتر باشه تاثیر و موندگاریشم بیشتره .


 واسه همینه که حاج کاظم آژانس شیشه ای می مونه و موندگاریش ، هم میشه نقل مظلومیت بچه های جنگ و هم نقل نامردیایی سینمایی و غیر سینمایی تو این وانفسایی که خیلیا معنی هنر رو تو قاب گیشه و فروش فیلم و چشم و ابروی هنرپیشه ها می دونن .

ازین که بگذریم یه سریم به اراجیف یه مثلا کارگردانی که اونور آب ، خوشی زده زیر دلشو و بغض چند ساله ش از نظام باز شده و حرفای نامربوط زده بزنم و به کیارستمی و امثالهم بگم :

جنگ اگه از نظر شما ها جنگ بی معنایی بوده حکایت معنا و مفهوم این همه عظمت گم نمیشه . برین دلتونو با خدا و اعتقادات نداشتتون  صاف کنین تا بفهمین جنگ با معنا و جنگ بی معنا چه فرقایی دارن !

هر چند امیدی به این جماعتی که خودشونو به خواب می زنن نیست ولی صدای آقای حاتمی کیا رو تو اختتامیه جشنواره ی مقاومت امسال نمیشه نشنیده گرفت که از رئیس جمهور محترم و اون وزیر نالایق ارشاد و معاونین ریز و درشتش خواست تا موضعشونو در مقابل حرف بی ربط کیارستمی تو انجمن دانشجویان اونور آب مشخص کنند.

 گرچه باید از درد ، سرمونو بذاریم بمیریم که قحط الرجاله و انگار نیست آدمی که به قواره ی وزیر ارشاد این مملکت بخوره اما خدا وکیلی یکی به این علی جنتی بگه سرتو مثل کبک نکن زیر برف ! هوا کاملا آفتابیه . ببین و بفهم ، آقای نفهم ! بابا جان قدر و قیمتی نداره مثل مهاجرانی ملعون بودن !

 آخر شم میرم سراغ چند جمله از درددلای استاد ، تو یه برنامه ی تلویزیونی همین چند روز گذشته که از مشت گذشته و خود خود خرواره :

من فیلم ساز با این اوضاع فاصله گرفتم از جامعه و می خوام رو به آسمان فریاد بزنم که

 ما اقلیتیم چون آرمانی حساب می شیم !

 صندلیای خالی  سینما گمراهمون نکنه نسل فیلم سازی که جنگ رو دیده باید حرف بزنه 

خدا به ما مقاومت بده که کوتاه نیایم !!!!

و دل من مچاله میشه که بعد سی و پنج سال یکی که این همه کاربلده باید اینطوری فریاد بزنه ... وای از جوابی که می خوایم بدیم 

با همه ی اینا ، دوباره به یاد چمران فیلم چ می نویسم "تا وقتی صدای اذان از ماذنه های شهر بلنده ناامیدی حرامه "

پس واسه انجام هر کاری که از دستمون برمیاد ، یا علی

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۳ ، ۲۰:۱۲
رهگذر

مردانگی که در قالب روز و هفته و ماه و سال نمی گنجد ! 

آدم ها مجبورند بخاطر کمبود اعتبار زمان ، مصادیق بلند انسانی را روی هفته ها سوار کنند 

و گرنه دفاع مقدس که در هفته نمی گنجد . می گنجد ؟!

از گنجی که تمام نمی شود هر چقدر هم که برداری باز مثل چشمه می جوشد و روزهای سخت دفاع در ذهن و خاطره همه ی آن هایی که مثل من از قافله شان جا مانده اند !! مثل چشمه می جوشد . گرچه بی عرضگی های من و امثال من نگذاشته تا برق درخشنده ی گنج جنگ چشم نسل وارث را حسابی بگیرد اما ...

اما خاصیت چشمه ، جوشیدن است ، بی آن که نیازی داشته باشد که کسی از او طلب آب کند !

شهدا هم مثل همه ی امانتی های مقدس این دنیا و مثل همه ی اهالی جزیزه ی مجنون ، کارشان را خوب بلدند 

خدا نکند ما شرمنده ی این کار بلدها شویم !

هفته ی دفاع مقدس به اعتبار تقویم تمام می شود نه به اعتبار دلی که به نور شهدا زنده است ...


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۳ ، ۱۰:۳۳
رهگذر

چند روز مانده بود تا عملیات بدر ، جایی که بودیم از همه جلوتر بود . هیچ کس جلوتر از ما نبود ، جز عراقی ها .

توی سنگر کمین ، پشت پدافند تک لول ، نشسته بودم و دیدبانی می کردم دیدم یک قایق به طرفم می آید . 

نشانه گرفتم و خواستم بزنم ، جلوتر آمد دیدم آقا مهدی است !


نمی دانم چه شد . زدم زیر گریه از قایق که پیاده شد دیدم هیچ چیزی همراهش نیست ... نه اسلحه ای ، نه غذایی ، نه قمقمه ای !

فقط یک دوربین داشت و یک خودکار ...

از شناسایی می آمد پرسیدم  : چند روز جلو بودی ؟!

گفت : گمونم چهار ... پنج روز !!


پی نوشت : 

باید از اول قید می شد که ماجرای این خاطره چیست ؟ قسمت بود ته چین درست کنم و بنویسم که دفتر جالبی هدیه گرفتم امروز که خیلی چسبید . اول از بابت عکس سردار بدر که با چشم های نافذی به یادم می آورد ما با غیرت رفتیم شما با غیرت بمانید ! و بعد هم بخاطر تحسین گام فرهنگی در تولید دفاتر ارزشی برای جایگزینی نوشت افزار غرب زده !

دستشان درد نکند . این خاطره هم پشت نویس همان دفتر هشتاد برگی بود که شد یک حجت دیگر برای این که یادم نرود وامدار چه ارزش هایی هستم و پاسبان چه ارزش هایی باید باشم ...

روح سردار بدر و همه ی شهدا ، مهمان سید الشهدا

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۰۳
رهگذر

بلندقامتان والیبال این روزها پرچم کشورم را خیلی بالا برده اند

و من زیر بلندی این نام پر از غرور می شوم . جنس این غرور و غیرت از جنس غیرت و غرور بلند قامتانی است که بیست و اندی سال پیش نگذاشتند پرچم کشورم  لگدکوب دشمنی ها شود . دفاع از قهرمانی های یک ملت بزرگ به هر بهانه که باشد شیرین است . دست مریزاد بچه های با مرام والیبال



دیروز و در دومین نبرد جانانه با نمایندگان ایتالیا ، در کنار محظوظ شدن از شیرینی یک پیروزی دیگر ، نگاهم مات یک جامانده از قافله ی سال های حماسه افتاد که آمده بود کنار زمین تا باز هم عطر حماسه را به مشام خاطره های ناب بنشاند . دیدن این یادمان دفاع مقدس جای حودش را داشت ، گرچه قاب تلویزیون در هر صورت دنبال شکار لحظه های فرود توپ بود اما انگار این دلاور می خواست گل های نشسته بر زمین دشمن را در یادآوری مردان آسمانی مرور کند . دست مریزاد جانباز بامرام


۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۳ ، ۲۳:۳۳
رهگذر