ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۶۸ مطلب با موضوع «جزیره ی مجنون» ثبت شده است

حرف دلش را زده بود و حرف دل خیلی های دیگر که مثل من بلد نیستند از هنر پلکانی بسازند بلند، برای کسانی که دوست دارند بالا بپرند و لابلای هنرمندی های زمینی گیر نکنند!

آن قدر حرف دلش گویا، شیوا و پرمایه بود که هیچ احتیاجی به نوشتن ندارد اما به محض روشن شدن چراغ های سالن حس کردم کاش فرصتی بود می نشستم روی همان صندلی های باکلاس و تند تند از عظمت مانده در پشت ابر می نوشتم. ترجیحا سهم آن شبم سکوت شد و چند کلمه حرف بیخ گوش خودم. دوباره سوال تکراری «من چه کردم برای سهم محافظ بودنم؟» آمده بود سراغم. خیلی هم پررنگ تر از همیشه و من می خواستم جلوی مقاوتش را بگیرم تا نشکنم اما نمی شد. به هر حال تفاوت زیاد است بین کسی که می تواند محافظ ارزش ها باشد با دیگرانی که توی گود نشسته اند و احتمالا می گویند لنگش کن...

همه می رفتند و من اصلا نمی خواستم کنده شوم . می خواستم توی همان کانل نورانی ته فیلم که به انتهای تونل نیایش چسبیده بود بمانم. می خواستم خیالم راحت شود که من هم محافظم. می خواستم مطمئن شوم هم سفر سرباز فداکار می مانم... نمی شد! رفتنی باید برود. میان همه حرف های یواشکی خودم با خودم، کلی برای این خالق هنرمند و البته همه همراهانش دعا کردم. پر پرواز هنرمندانه شان بلند تر ازین باد...

بعد از تماشای فیلم تحسین کردم کسی را که به من تفاوت معنای بادیگارد با محافظ را آموخت. حیدر ذبیحی که عجیب آدم را به یاد حاج قاسم سلیمانی می اندازد یک محافظ تمام عیار است. کسی که می خواهد از شخصیت نظام دفاع کند نه از فردی که شخصیتش را حراج کرده باشد!!

«بادیگارد» برای من «آزانس شیشه ای 2 »بود. مطمئنم بادیگارد را مثل آژانس شیشه ای بارها و بارها خواهم دید و یقین دارم هر بار که ببینم، زیر خروار غصه از فراموشی ارزش ها پر از امید می شوم که سهمم را ادا کنم. این همان ضد و نقیضی است که زیر پوست فیلم های حاتمی کیا می دود.

همه بچه های جزیره مجنون، محافظند. محافظ یعنی حافظ شخصیت نظام باشی نه بادیگارد شخصیت های نظام !! برای این محافظ زمان روی شخصیت دهه شصت ایستاده است!

از سینما که بیرون زدم دل آسمان هم مثل من، سنگین حرف های آسمانی بود. حرف هایی از جنس غروب ... غروبی که منتظر طلوع فردا صبح است... آسمان هم دنبال فرصتی می گردد که یک روزی فقط خورشید را میزبان شود...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۲۱
رهگذر

جای ما امن است و دیگر ملالی نیست جز دوری شما ...

صحنه اول:

از منطقه که برگشت سرحال نبود. انگار که شهر به تنش زار می زد. می خواست همان جا بماند اما ...

فقط پای حرفش نشستم. سال نو را با دوکوهه گره زده بود و با کاروانی از مدافعین حرم که قصد حرم کرده بودند. 

صحنه دوم:

پیغامی روی صفحه تلگرام توجه مرا به خودش جلب کرد. نوشته بود؛ داعش در اصفهان!! اشتیاقی به خواندنش اما نداشتم. یکی دیگر از اعضای خانواده فایل تصویری را باز کرده بود. چند جوان سرخوش با لباس هاس مبدل، خودشان را جازده بودند به نام داعش. آهنگ مبتذلی روی تصویر بود و رقصیدن همان چند جوان سرخوش که یعنی داعش در اصفهان این چنین است!

صحنه سوم:

حرف های رفیقم را می گذارم گوشه دلم، راستی اگر مدافعین حرم قصد حرم نمی کردند، فرصتی برای سرخوشانی که داعش و حضور ننگینش را به سخره گرفته اند می ماند؟

صحنه چهارم:

و لابد اصلا مهم نیست به چه قیمتی؟ چرا و چگونه؟

مهم این است که حال ایران در میان شلوغ ترین منطقه کره زمین، خوب باشد. بی خیال حماسه سازی مدافعین حرم!!!!


و صحنه پنجم:

سال نو شد...جای ما امن است و دیگر ملالی نیست جز دوری شما ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۴۱
رهگذر

عجب تعبیر کامل و جامعی بود!

در تلاطم رقابت های نه چندان مثبت، بزرگمرد جهان اسلام، یک حرف حساب می زند و من هم یادمی گیرم که این همه هیاهو فقط یک پوسته است. پوسته ای که کم کم می افتد! مهم آن خون تازه ای است که به این بهانه در بدنه اصلی جریان پیدا می کند و جریان خون تازه همان و سرپا ایستادن همان.

حالا فکر می کنم بگذار، این جنابان خوش خیال که فکر می کنند دیکته نفوذ را بلدند، مشغول آخرین بحث های یخ کرده شان باشند و برای خلق الله پیامک مجانی هم بفرستند، مهم این است که فردا این امت سرحال، خون تازه را به بدنه انقلاب تزریق می کنند!

حالا می ماند دو آرزوی ته دلی:

اول این که اکبرشاه و دم و دستگاه بمانند در یک خماری غیرقابل انتظار تا یادشان باشد مردم روی حضور خارجی های زپرتی، حواس جمع تر ازین حرف ها هستند

و دوم یک رای بالای غیرقابل انتظار برای سه نفری که خوشبختانه منفور روباه پیر شدند! تا انگلیسی ها هم بدانند بعد این همه سال، امید واهی به همراهی ماهواره بین ها هیچ ثمره ای ندارد جز مکیدن سماق!!

اگر به لطف الهی هر دو تایش رقم بخورد جنس خون تازه خیلی طراوت بخش تر می شود برای آدم های اصیل بدنه انقلاب و اگر هم نخورد باز هم من یادگرفتم انتخابات در ایران یعنی جاری شدن خون تازه جلوی چشم بدخواهان.

تا کور شود هر آن که نتواند دید


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۴۴
رهگذر

برای اولین بار بود که می دیدم ...

این جا کسی گم نمی شود ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۱۶
رهگذر

بعضی چیزا هیچوقت از اصل نمیفتن. حتی از اسب هم نمیفتن. با این که بعضیا همچین مطمئن حرف می زنند در باره از اسب افتادن و حتی از اصل افتادن اون موضوع خاص.

بعضیا عادت دارن فقط تو لحظه زندگی کنن. البته این که تو مسیر زندگی بی خیال چیزی که رفته و چیزی که نیومده باشیم یه حرف دیگه س و تو این بحث محلی از اعراب نداره! من میگم بعضی چیزا اصلا تو زمان نمی گنجن و شایدم واسه همینه که هیچوقت از اصل نمیفتن

امروز ... 12 بهمن 1394

نیاز به معرفی انقلابی نیست که هنوز نه از اصل افتاده نه از اسب

گیریم که بعضیا دلشون خوشه به یه سری تغییرات... خوش باشن طوری نیست.

اصل، هوای انقلابه که هنوزم دلپذیره 

هوا دلپذیر شد ... گل از خاک بردمید ...

سی و هفت سالگیت مبارک

دوستت داریم 

و عمرا بگذاریم حتی توی خیالات داخلی و خارجی از اصل بیفتی

ارادتمند: بچه های جزیره مجنون


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۵۳
رهگذر

از نسب که چیزی برنیامد...!

دنیا اما نام حضرت روح الله را با فرزندان سببی اش شناخت ...

به برکت این سببی هاست که این روزها، نمره مقاومت خیلی ها 20 می شود ...

و به خاطر همان حرمت خون و ایثار است که انقلاب خمینی در قالب مرزها نمی گنجد ...

جهان جغرافیای انتظار شده و تاریخ فصل بیان ایستادگی ها...

دیروز انقلاب اسلامی ایران بود و امروز انقلاب اسلامی جهان ...

حالا مقاومت از سد ظلم دشمنان دین گذشته است ...

و امروز، چه بسیارند آن هایی که می دانند اقتدا به حسین، طعم شیرین شهادت دارد...

جزیره مجنون، نصف النهار نمی شناسد

به همه هم انقلابی ها ... سلام



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۱۶:۲۰
رهگذر

کتاب نامیرا اسم آشنایی داره مخصوصا این روزا که بابتش داره یه پویش(کمپین)راه میفته. تازه تموم شده خوندن کتاب. متاسفم که اینقده دیر خوندم! توفیق آقای کرمیار بیش ازین باد.

ازون کتاباییه که حضرت آقا اصرار دارن خونده بشه و حالا که خوندمش می فهمم وقتی ایشون میگن اگه می خواین فتنه رو بشناسین این کتابو بخونین یعنی چی ؟!

داستانش که بسی جذابه. انصافا ماجرای کربلا مثه یه اقیانوس عظیمه که تو تمام این سال ها فقط به بعضی از موج های بلندش پرداخته شده . هنوز نمی دونیم اون زیر میرای آب چه خبر بوده که اینطوری مظلومیت خاندان نبوی بمونه رو دل تاریخ.

با خوندن نامیرا ترس از این که عاقبت بخیری میشی یا نمیشی دو قبضه می چسبه به جونت. قصه آدمای شفاف و آدمای منافق همیشه بوده اما انصافا نامیرا واسه شرح یه همچین قصه ای جلوداره . غرض این بود که هر کی نخونده حتما بخونه .

مقایسه مقاطع مختلف تاریخ اگه بخوای سرک بکشی و از رو مسیر درستش این کارو بکنی سخت نیست. نامیرا به نظرم حتی تاریخ الان رو هم پیشاپیش می نویسه. 

نکته جالبشم اینه که از بین اون همه آدمای عاقبت بخیر و عاقبت به شر داستان(به غیر خاندان سید الشهدا)فقط یه نفره که ازاول راهش مستقیمه و تا آخرشم مستقیم می مونه. یه خانم جوان به نام "سلیمه"!

و در حاشیه، خیلی یواشکی:

موقع خریدن کتاب متوجه شدم اینم حکایت ماست کم چرب و پرچربه .

تفاوت قیمت کتاب با جلد خوب و جلد معمولی و کمی هم بی کیفیت دوبرابره.

خوبه ها . حداقل بهانه گرونی از رو سر این یه کتاب دست برمی داره ولی کلا ... جای بسی حرف دارد!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۰
رهگذر

الهی شکر که خدایا هستی و کار خودت را می کنی . راه افتادن این نهضت فریاد دست ها به اضافه انتشار این همه کلیپ و انیمیشن به درد بخور به ویژه در شبکه افق ، حال همه آن هایی راکه به اصول انقلاب پابندند و جانشان است و جان انقلاب، خوب خوب می کند و البته حال بقیه را بحمدالله والمنه تا سرحد جز جگر! بد !

 نوش جان آن طرف دهکده جهانی که جز جگرشان زیاده باد و ایضا برای همین طرف دهکده جهانی، همین حوالی ومیانه ایران اسلامی به شرط عامدانه رفتار کردن !

خدا دینش را حفظ می کند، اصحاب گقتگو و مذاکره !!!

به هر تقدیر از نظر من شهروند انقلابی، 

مرگ برآمریکا دقیقا، یعنی

الا لعنه الله علی الظالمین

ای لعنت خدا بر ظالمین باد

هود/18

امضا: 13 آبان 1394 

از اهالی جزیره مجنون

و پی نوشت:

این هم فریاد دست های من!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۳:۰۰
رهگذر

در روزهایی که به نام حماسه حسینی دلمان پر از غیرت می شد و می خواستیم بزنیم به دل این حرامیان شب پرست داعشی که مثل زالو چسبیده اند به اماکن مقدسه، یک عکس رسید به دستم که هم دلم را خنک کرد و هم سوزاند . خنک از آن بابت که هنوز مدافعان حرم هستند و روضه هایشان را آنطور که باید می خوانند و سوختن از آن رو که نکند جا بمانم از قافله . این عکس، خودش کلی ماجراهای گفتنی به همراه دارد ...


ما آرزومندان چای روضه ایم     از ما بهتران در حریم حرم چای می خورند!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۰
رهگذر

دلم برای خدا تنگ شده است ...

و برای آن هایی که عجیب بوی خدا می دهند !

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۱۷:۰۶
رهگذر