ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۶۸ مطلب با موضوع «جزیره ی مجنون» ثبت شده است


اولین باری که کنار یک پوستر بسیار جذاب و فکورانه چشم دلم پیش این عبارت کوتاه "پیامی آورده اند" مات موند، خیلی نمی دونستم که قراره پشت بندش دیدن یک نه دی دوباره رو شاهد باشم. بچه های غواص کارشون همینه که از آب رد بشن و بزنن به خط .تو این ردشدنا هزار و یک ماجرا رقم می خوره و من با همه ی کم عمقی فهم دیروز تو قیامت خیابونای یه شهر شلوغ دستگیرم شد که تهران، مثل مساجدی که به خاطر ماه مبارک غباررویی شدن محتاج غبارشویی بود. هم خودش هم دل آدمای سرگردون توش که عین عقربه های ساعت مدام می دوئن دنبال خودشون

غواصایی که از آب رد شده بودن و زده بودن به خط بعد 29 سال بلد بودن چطوری بیان که اومدنشون شیرجه به عمق آدمای جورواجور باشه اما اونی که خیلی تو دلم سبز شد ، کاربلدی اوستا کریمه که تمیز نقشه می کشه . خیلی خیلی تمیز، دقیق و درست . خداست دیگه ... خوب بلده .

دیروز تو اون قیامتی که هم اشک داشت هم حماسه، وقتی فهمیدم بچه های غواص به خاطر اطلاعات هواپیماهای جاسوسی آمریکا نتونستن بزنن به خط و عملیات کربلای 4 تو ام الرصاص لو رفت و به کنج تاریخ نشست، باورم شدکه این خدای کاربلد صبوری کرد و غواصارو بعد 29 سال برگردوند به جایی که اون موقع وایساده بودن . 

بچه ها دیروزبازم از آب گذشتن و زدن به خط . انگارتو این وانفسای مذاکرات و زیاده خواهی های این غول توخالی فقط جای کسایی خالی بود که صادقانه پشت حرف آقا وایسن و بگن ما ثابت می کنیم که آمریکا جز دشمنی و حرص از بین بردن ایران اسلامی هیچ نقشه ی دیگه ای نداره .

اونقد به خط زدنشون تو چشم بود که دیگه کار به چشم مسلح و بصیرت و این چیزا نکشید هرکی چشم داشت دید هرکیم که ندید دیگه الفاتحه ! هرچند الان ماییم و مردونگی بچه های جنگ و خوابوندن یه مشت هیهات من الذله ،تو دهن هرچی نامرده ؛اما حواس جمع می خواد که حقیقت گم نشه و خورشید بیشتر ازین پشت ابرنمونه !

غواصا و شهدایی که ستاره های زمینن و گمنام، هوای این خاک و نظام و مردم با غیرتشونو دارن .

 الحمدلله رب العالمین 

آخرشم این که دیروز تو اون قیامت اشک و حماسه روجمله آخرپیغام فرماندهی کل قوابدجوری گیرکردم.نوشته بودن که

و سلام بیپایان بر حضرت بقیّةالله (روحی فداه) که صاحب این ثروت عظیم است.

ما زنده ازآنیم که آرام نگیریم 

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

امضا : بچه های جزیره ی مجنون

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۸
رهگذر

امروز یادآور طعم گس رفتن امامم بود و البته شیرینی تک مصرعی که از همان بیست و شش سال پیش به جانم نشست که :

چون که گل رفت و گلستان شد خراب     بوی گل را از که جویم از گلاب 

و البته تکرار مکرر تاریخی که خدا آن را نوشته و می نویسد . این که هر راهبری یک جانشینی دارد که به وقت نبودنش انجام وظیفه می کند و راهش را ادامه می دهد بی کم و کاست !

بابت این که شکر ، اما خود چهارده خرداد هم روایت خودش را دارد . هم تلخ بود هم باشکوه . باور رفتنش برای همه غیرممکن می زد . اصلا آدمیزاد دوست ندارد که دوست داشته هایش را از دست بدهد ، اما خلقت به میل من و ما نمی چرخد . قصه ی رفتنش به کنار قصه ی مشایعتش هم توی تاریخ بی نظیر بود و کم نظیر ماند . یادم هست با ده میلیون نفر علاقمند و داغدار به دورکعت نماز میت متصل شدم  و هنوز هم این نماز دو رکعتی متفاوت ستاره دارد توی کارنامه ام . 

امروز دوباره وصف الخیر حضرتش بود . مروری به همه ی شجاعت وصف ناشدنی که در وجودش موج می زد . اصلا یک قانون بیشتر نداریم ! وقتی از هیچکسی جز خدا نترسی همه ی دنیا در مقابلت سر خم می کنند . 

درس بزرگ امامم هیهات من الذله بود . به شرط آن که دولتمردان امروز هم بفهمند که فقط باید از خدا ترسید و لا غیر .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۹
رهگذر

چند روز پیش برای اولین بار ، قسمت شد به زیارت مهمان های گمنامی بروم که اتفاقا از همه ی آدم های شهر آشناترند .

بالا که رسیدم چند تا پله بود تا نزدیک مزار خوشبخت ترین آدم های این سرزمین . قبل این که گذر پله های کوتاه را رد کنم و کنار بستر ارامش شهدا آرام بگیرم ، چیزی حواسم را پرت کرد . باد حسابی پاپیچ پرچم های دور و بر منطقه شده بود . برای لحظه ای احساس کردم در مسیر بادهای طلائیه ایستاده ام از همان نسیم های رحمتی که راویان جنوب می گویند کلی فایده دارند و تبرک شهدا را به جانمان می نشانند .

دلم به هوای طلائیه رفت . 


آهسته و با احترام از پله ها گذشتم و کنار پنج قبر مطهری که به موازات  هم خوابیده بودند زمین گیر شدم . اولین سنگ قبری که بهانه ی شروع زیارت بود باعث شد تا حال و هوای جزیره ی مجنون در ذهنم تقویت شود . روی سنگ نوشته بود 20 ساله ، محل شهادت عملیات خیبر ، جزیره ی مجنون 

واقعا طلائیه ی کوچکی بود که در منتها الیه غرب تهران ، دل های تنگ روزگار دفاع را به خود می خواند . میان هوهوی باد ، سکوت بود و حرف های ناگفته ای که انگار دوست داری سربسته بمانند . نعمت حضور این مهمان های همیشه آشنا در جای جای این خاک حرفی از همین جنس دارد . خدا را سپاس که حتی تکه استخوان ها هم وسیله می شوند تا ما استخوان سبک کنیم ... 

این جا کوهسار ... مزار شهدایی که غریبند اما سنگینی غربت در روزگار بی معرفتی ها را از شانه هایت می گیرند. چقدر خوب که هستند !

روحشان شاد 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۲۱
رهگذر

امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جـــیره بندی کرده ایم. نان را جیره بنــــــدی کرده ایم.

عطــش همه را هلاک کرده است، هـــمه را جز شهدا، که حالا کنارهم در انتــــــهای کانال خوابیده اند.

دیگر شــــهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)


بارها و بارها این جملات را یا خوانده بودم و یا شنیده بودم . به محض دریافت هم ، غم سنگین یک مظلومیت جمعی توی دلم می نشست هربار ، حالا بماند که دوباره روزمرگی همه را از من می گرفت و گاهی فقط تبدیل می شد به یک قاب عکس که کنار عکس های دوست داشتنی دیگر رو ی دیوار دلم آویزان کرده ام ؛ ولی این بار خیلی فرق می کرد ...

کتاب راز کانل کمیل که سوغات جنوب بود برای چندمین بار این جملات را برایم زنده کرد . آن قدر با یک حس واقعی و از زبان یک جامانده به رشته ی تحریر درآمده بود که می توانستی برای لحظاتی تمام سختی کانال را حس کنی البته حس کردنی که هنوز با واقعیت درک بچه های مظلوم در کانال فاصله دارد .

با خودم فکر می کردم ، چه بر سر جوان آن روزها آمده بود که حاضر شده بود همه ی این سختی ها را شیرین ببیند ، به جان بخرد و برای آینده به یادگار بگذارد ... چقدر شبیه کربلا بود و مگر قرار نبوده که کربلا همه ی زمین باشد !

سوز دلم را می گذارم به حساب یک اتفاق پر خیر . تا می توانم در زیر این باران عنایت شهدا از شهداکمک می خواهم برای این که حداقل یادمان نرود که چگونه این خاک بی هیچ کم و کسری ماند برای نسل امروز ...

و بعد آرزو می کنم که همه ی بچه های این زمانه هم بخوانند و بدانند که محاصره ی کانال کمیل یعنی چی ؟

در کنار این سوغاتی عجیب ، کتاب سلام بر ابراهیم را هم خواندم . تک فرمانده ی دلاوری که تا آخرین لحظات برای حفظ کانال تلاش کرد و بعد به آرزوی دیرینه اش که برنگشتن بود رسید . فکه جنازه ی ابراهیم و خیلی های دیگر را در دل خود نگه داشت برای روزی روزگاری ...

نویسنده توی یک قسمت از کتاب ، جریان ملاقات شهید هادی با مرحوم آقای دولابی ، استاد بزرگ اخلاق را نوشته بود 


- آقا ابراهیم راه گم کردی چه عجب این طرفا ؟!

- شرمنده حاج آقا وقت نمی کنیم خدمت برسیم 

- آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن .

_ حاج آقا شرمنده نکنید ، اینطوری حرف نزنید تو رو خدا !


وقتی توی بهت خواندن کتاب گیر کرده بودم و در نفهمی خودم از این آقا ابراهیم داستان دفاع مقدس دست و پا می زدم ، فکر می کردم چقدر باید زحمت کشید تا اهل جزیره ی مجنون شد ... کتاب را که می خواندی بیشتر می فهمیدی زحمت کشیدن برای آدم بودن ، درست زندگی کردن و نهایتا درست پریدن یعنی چی ؟

کاش این باران روی سر همه می ریخت ... 

باران که می بارد بی هیچ حصری ... 

کاش آدم ها نه زیر سقف پنهان می شدند و نه زیر چتر !!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۱۱
رهگذر

این روزها که تلخی گزنده ی اخبار و آنتن های مخابراتی روی مظلومیت یک کشور کوچیک می چرخه ، بیشتر میشه و اصل و اساس ظلم پی برد !

عربستان خادم الحرمین کولاک کرده ؛ 

چراکه تعداد کشته های یمن طی بیست روز گذشته برابر با آخرین حمله ی اسرائیل به غزه است !!!

نمی دونم آمار چی میگه  ولی اینو می دونم که دیگه روی خیانت به شدت سفید شده . کار ما که دعاس ، کاش اونایی که می خوان برن حج و گله دارن از تعطیلی موقت اونم با اون همه بی آبرویی یه فکری برای اعتقاداتشون بکنن ...

اسلام که در پناه خداست و این قول حضرت حق همیشه ثابت شده .

پس ننگ و نفرین به دل سیاهی که خود خود شیطانه اگر چه در قالب نحس و کثیف خادم حرم !!!

به جماعت رذل  منافق پست فطرتی که عجیب بوی عفونت خاندان ابوسفیان علیهم اللعنه رو میدن . 

وقتی تاریخ زمان حکومت حضرت امیر علیه اسلام رو می خونی که آغاز ایستادن مسلمان در مقابل مسلمانه ، توی دلت پر میشه از نفرتی که چاره ش سکوت نیست ... چاره ش ابراز برائته به هر شکل ممکن ولو به نفرین کنج دل و دستانی که به سمت خدا بلنده ، بابت فرج این زمانه ی مسلمان کش 

اللهمّ انصُرِ الاسلامَ و المسلمین واخذُلِ الکُفّار والمنافقین 

الا لعنه الله علی القوم الظالمین

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۲۲
رهگذر
اصل مطلب یه نقل قوله که تو رسانه دیدم ، عینا هم میارم . حرفش حرف حسابه :

ﺍﺯ ﺗﺮﺍﮊﺩﯼ ﻫﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻘﺪﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺳﺒﯽ ﺑﺎ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻣﺘﻬﻢ ﮐﺮﺩ، ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺑﻬﺮﻩ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺍﺯ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺗﯽ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻭﻋﺪﻩ ﻟﻐﻮ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻫﺎ، ﺭﯾﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺷﺪ ﻭ خیلی ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺗﺤﺮﯾﻢ، ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺷﺎﻥ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪ، ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻫﺎ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺟﺎﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻟﺒﻤﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﻨﻮﺏ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﺑﻬﺎﻣﺎﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻟﻐﻮ ﺷﻮﺩ ﯾﺎ ﻧﻪ، ﮐﺎﺳﺒﺎﻥ ﺍﺻﻠﯽ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺳﻔﺮﻫﺎﯼ ﻧﻮﺭﻭﺯﯼ ﺁﻧﺘﺎﻟﯿﺎ ﻭ ﭘﺎﺗﺎﯾﺎ ﻭ ﺩﻭﺑﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﺎ ﺑﻨﺰ ﻭ ﭘﺮﺍﺩﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎﻝ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺳﺘﺮﺍﺗﮋﯾﮏ ﮐﺸﻮﺭﺷﺎﻥ ﺿﻌﯿﻒ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻨﺪ، ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺎﺧﺖ ﺍﺯ ﺁﺭﮊﺍﻧﺘﯿﻦ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ! ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻭ ﻣﺪﺭﻧﯿﺘﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺮﺽ ﭘﻮﭺ ﮔﺮﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺛﺎﺑﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ "ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺧﻂ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ و ﻓﻘﺮ و محرومیت و استضعاف ﺭﺍ ﭼشیده باشند"
این مطلب نیازی به تصویر ندارد !

و اما پی نوشت 1 :
امام خامنه ای،مدظله:
تجربه‌های گذشته‌ی ما نشان می دهد که گفتگو در منطق حضرات آمریکائی به این معنی نیست که بنشینیم تا به یک راه حل منطقی دست پیدا کنیم منظورشان از گفتگو این است که بنشینیم حرف بزنیم تا شما نظر ما را قبول کنید!
این، تحمیل است و ایران زیر بار تحمیل نمی رود.

و بعد ، پی نوشت 2 :
خدا یا کمک کن بفهمیم !!!! یعنی اینقده درکش سخته ؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۲۲
رهگذر



 تصویر هوایی ، منطقه شلمچه را نشان می دهد

 نقاط سیاه هم ، محل برخورد خمپاره !!!

سوال مهم امتحان :

جای خالی را با بهترین عبارت پر نمایید :

ایستادگی برای حفظ یک آرمان مقدس یعنی این که ................................... !




 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۳۰
رهگذر

و این که بمانم از اهالی جزیزه ی مجنون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۴۰
رهگذر

این تصویر ، پیام بازرگانی شب عید نیست ! این تصویر .....

تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۲۰
رهگذر

این کلمه ی خواص را دو پهلو در یافت کنیم خیلی حرف ها دارد که بزند . گاهی فقط فکر می کنیم چیزی را نوشتیم ، غافل از این که یادمان می رود قدرت نوشتن حتی در سطح چیدمان ساده ترین جملات ممکن ، از ما نیست . 

فهمش انگار سخت است و شاید به خاطر این که ما پر از عادت شده ایم . نوشتن هم اگر از روی عادت باشد از یاد نویسنده می رود که آن چه می نویسد تراوشات ذهنی است که از آن خودش نبوده و نیست . ذهن هم مال خداست . حالا می ماند طرح یک سوال ؟

پس چرا حواسمان نیست که چه می نویسیم ؟! شاید در پس انبوه فکرهای نویسندگان مختلف حرف های بسیار باشد ، اما جدا این خروار حرف اگر خاصیت یادآوری حقایق را نداشته باشد ، سیری چند ؟!

توی یک کتاب فسقلی از انتشارات یا زهرا که سعی کرده تمام عظمت شهدا را در جان کوتاه یک فسقل کتاب بگنجاند چیزی خواندم که دست دلم را گرفت . به یادم انداخت اگر می نویسی ، فرصتی است که خدا به تو داده پس چیزی بنویس که بوی خدا بدهد . مستقیم یا غیر مستقیمش فرق نمی کند . بستگی دارد کجا و برای کدام مخاطب نوشته شود . 

وقتی خواندمش اعتقادم به خواص قلم بیشتر شد . هم از باب خاصیت یک نوشتار که می تواند با همه ی کوتاهی اقیانوسی را در دلش جا بدهد و هم بابت بزرگانی که چه کوتاه چه بلند از حقایق نوشتند و ماند به یادگار کالنقش فی الحجر :

امام را که پیدا کرد ؛ تمام نوشته هایش را درون چند گونی ریخت و آتش زد ... می گفت : سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هر چه هست خدا باشد . البته آن چه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست . اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند ، آن گاه این خداست که در آثار ما جلوه گر می شود ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۲۰
رهگذر