اصلا نمی شناختمش . نه خودش رو و نه حتی پدر مشهورش رو . فقط می دونستم بابای شهیدش کلی رو اعصاب اسرائیلی جماعت بوده و البته از چند سال قبل شهادتش ، تو لیست سیاه اون نامردا هم جاداشته . چند سال پیش خبر شهادت این قهرمان عین توپ تو کل دنیا صدا کرد . مطمئنم تو اسرائیل بابت این شکار کلی عروسی بوده . هرچند اونا عمرا بفهمن که جهاد در راه خدا وابسته به افراد نیست !
واقعه ی شهادت این قهرمان مثل مرگ یا شهادت هر آدم بزرگی موثر افتاد . یه جوری که یه عالمه آدم خواب زده حواسشون جمع مظلومیت تشیع شد . این که اسمت کنار اسم سید حسن نصرالله تا قلب کفر نفوذ کنه کم چیزی نیست و یقینا شهادت تنها پایان شایسته برای این آدمای مخلصه . متاسفانه اطلاعات من در حد دیدن تصاویر و شنیدن ذکر خیرش تو اخبار متوقف شد .
یادمه تو یکی از بازارچه های انتفاضه ی مدرسه که تو حول و حوش بعد شهادتش برگزار شد ، پیرهنای سفیدی مزین به عکس شهید قهرمان رو هم گذاشتیم واسه فروش به نیت ترویج فرهنگ مقاومت.
حالا بعد چند سال نوبت پسر بود که با کلی افتخار جهادی بره دست بوس پدر . این یکی رو که اصلا نمی شناختم و حتی عکسشو هم ندیده بودم با این حال یه جوری شدم وقتی خبر شهادتش رفت رو آنتن ، انگار کلی ساله که می شناسمش ! اولش فکر کردم به خاطر اینه که پسر قهرمان شهید لبنانه اما کم کم دوزاریم افتاد که این فرزند خلف هم به تنهایی دودمان اسرائیلی جماعت رو به باد داده . یه بار دیگه باورم شد اهالی جزیره ی مجنون بی هیچ مرز جغرافیایی زندگی می کنن . زندگی که نه ، بیشتر توفیق حیات طیبه دارن .
بعد این واقعه ی تروریستی ، سید حسن نصرالله کاری کرد کارستون . بکلمتین ، جهزوا ملاجئکم شد ته پیغام برای ترسوترین قوم بشری ، لعنه الله علیهم اجمعین
وقتی سایت حضرت آقا یه عکس گذاشت رو صفحه ی اولش ، بیشتر به اهمیت این اتفاق رسیدم . این که یه سرباز فداکار خیلی خیلی قدر از صف مجاهدای زمینی به صف مجاهدای آسمونی پیوسته ، یه داستان تکراریه اما خیلی عمیق و قابل تامل برای هر کسی که دنبال افکار ناب ، راه روشن و تکلیف مشخص برای این دوره زمونه س . این وسط جالب تر از همه تعبیر حضرت آقا بود در مورد این پدر و پسر :