ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

گفت پیغامبر با اصحاب کبار                  تن مــپوشــانیــد از باد بهــار

آنچه با برگ درختان می کند                 با تن و جان شما آن می کند ...

بابت تایید حرف جناب مولانا و البته استفاده از باد بهار زدم به دل پارک این حوالی. کلی چسبید به طاق دل بابت حسرت نداشتن هوای پاک. هم هوا را درسته خوردم و هم ذهنم را یک جاروی اساسی کشیدم تا باد ذهنیت های زمخت را با خودش ببرد. در مسیر برگشت یک آن حواسم به گونه نادری جلب شده که بین درختان سر کشیده بود!!!

پدیده جالبی است . احتمالا زمانی که این دکل های برق از زمین رسته اند، خبری از درختان اطراف نبوده و حالا دیدن این زندگی مسالمت آمیز!!! یکی از افتخارات آدم هایی است که می زنند به دل پارک این حوالی

از کنار این همزیستی مسالمت آمیز یواشکی گذشتم اما وقتی نگاهم به سمت تپه های محله که منتهی می شدند به منطقه کوهستانی افتاد با خودم گفتم بابت رویش بی وقفه این گونه نادر در مسیر کوهستان باید منتظر یک همزیستی مسالمت آمیز در حوالی قله هم باشیم .... 

کافی است روی تصویر زوم کنید . پیاده روی دکل ها در کلان شهر به سمت کوه مشخص است!!

عجب شهر عجیبی. عجب شهر غریبی



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۱۹
رهگذر

عجب تعبیر کامل و جامعی بود!

در تلاطم رقابت های نه چندان مثبت، بزرگمرد جهان اسلام، یک حرف حساب می زند و من هم یادمی گیرم که این همه هیاهو فقط یک پوسته است. پوسته ای که کم کم می افتد! مهم آن خون تازه ای است که به این بهانه در بدنه اصلی جریان پیدا می کند و جریان خون تازه همان و سرپا ایستادن همان.

حالا فکر می کنم بگذار، این جنابان خوش خیال که فکر می کنند دیکته نفوذ را بلدند، مشغول آخرین بحث های یخ کرده شان باشند و برای خلق الله پیامک مجانی هم بفرستند، مهم این است که فردا این امت سرحال، خون تازه را به بدنه انقلاب تزریق می کنند!

حالا می ماند دو آرزوی ته دلی:

اول این که اکبرشاه و دم و دستگاه بمانند در یک خماری غیرقابل انتظار تا یادشان باشد مردم روی حضور خارجی های زپرتی، حواس جمع تر ازین حرف ها هستند

و دوم یک رای بالای غیرقابل انتظار برای سه نفری که خوشبختانه منفور روباه پیر شدند! تا انگلیسی ها هم بدانند بعد این همه سال، امید واهی به همراهی ماهواره بین ها هیچ ثمره ای ندارد جز مکیدن سماق!!

اگر به لطف الهی هر دو تایش رقم بخورد جنس خون تازه خیلی طراوت بخش تر می شود برای آدم های اصیل بدنه انقلاب و اگر هم نخورد باز هم من یادگرفتم انتخابات در ایران یعنی جاری شدن خون تازه جلوی چشم بدخواهان.

تا کور شود هر آن که نتواند دید


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۴۴
رهگذر

گاهی همه چیز را فیلم می پنداری

گاهی همه چیز فیلم هست

اما ...

گاهی موضوعات جاری فیلم ها را در واقعیت زندگی می بینی بی آن که فیلم باشند

در این گاهی ها، تازه به خاطر می آوری که مرغ همسایه همیشه هم غاز نیست!!

گاهی واقعیت سخت می پیچند به ساقه زندگی ...

آن وقت تازه می فهمی که باید حواست به دعای عاقبت بخیری باشد ...


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۷
رهگذر

سال هاست که ایستاده و به همه آن چه که در دایره بزرگ دور و برش اتفاق می افتد نگاه می کند. من یکی از حاشیه های این برج بلند بودم در تمام این سال ها. از وقتی که فیلم تظاهرات مردمی 57 از قاب دوربین ها بیرون می زد تا الان که دوربینهای هلی کوپتری سعی می کنند همه جمعیت را بگیرند.

برج، حرف های زیادی دارد ...

شاید این شاهد قدبلند تنها موجود بی جانی باشد که سی و هفت سال است به نقطه هدف مردم تهران می بالد ... سال هاست همه مسیرها به میدان آزادی ختم می شود ...

پی نوشت مهم :

یکی نیت به این آقای اسمشو نبر که باشروع افاضاتش جمعیت فهمیدند باید کم کم به خانه ها برگردند؛ بگوید؛ منتظر کدام آزادی هستی که مدام و به هربهانه داد می زنی و می گویی پیش به سوی ایران آزاد؟!!

پی نوشت دوم و مهم تر از اولی: به آقای اسمشو نبر باید این را هم گفت که از شعار مقدس "من انقلابیم" استفاده نکن؛ نه انقلابی ها باورت می کنند و نه تو قواره این حرف هایی ... بگذار تحملت کنیم تا تمام شوی!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۰۵
رهگذر

برای اولین بار بود که می دیدم ...

این جا کسی گم نمی شود ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۱۶
رهگذر

بعضی چیزا هیچوقت از اصل نمیفتن. حتی از اسب هم نمیفتن. با این که بعضیا همچین مطمئن حرف می زنند در باره از اسب افتادن و حتی از اصل افتادن اون موضوع خاص.

بعضیا عادت دارن فقط تو لحظه زندگی کنن. البته این که تو مسیر زندگی بی خیال چیزی که رفته و چیزی که نیومده باشیم یه حرف دیگه س و تو این بحث محلی از اعراب نداره! من میگم بعضی چیزا اصلا تو زمان نمی گنجن و شایدم واسه همینه که هیچوقت از اصل نمیفتن

امروز ... 12 بهمن 1394

نیاز به معرفی انقلابی نیست که هنوز نه از اصل افتاده نه از اسب

گیریم که بعضیا دلشون خوشه به یه سری تغییرات... خوش باشن طوری نیست.

اصل، هوای انقلابه که هنوزم دلپذیره 

هوا دلپذیر شد ... گل از خاک بردمید ...

سی و هفت سالگیت مبارک

دوستت داریم 

و عمرا بگذاریم حتی توی خیالات داخلی و خارجی از اصل بیفتی

ارادتمند: بچه های جزیره مجنون


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۵۳
رهگذر

به نظر شما داره به چی فکر می کنه؟

چی تو قاب تنگ مردمکش نشسته؟

از دیدنی هاش چیزی سر درمیاره؟!

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۱۹:۵۶
رهگذر

بی خبر از همه جا رفتم به پیش دبستانی که دعوتم کرده بود برای دیدن نمایش دست سازه ها. همه چیز رنگی و با احساس بود. اندازه کلاس ها اصلا به اندازه بچه ها نمی خورد. چند سایز گشاد بود! در و دیوار ها هم حسابی پر نقش و نگار. در نگاه اول همه چیز عادی به نظر می رسید. دست سازه های متنوع هم تو را به دنیای کودکی خیلی متفاوتت می بردند و هم یک ذوق موقتی را زیر پوست فکرت می نشاندند که یعنی عجب بچه های فعالی!!

کم کم دقیق که شدم به نظرم رسید خیلی از دست سازه ها با خروجی قابل انتظاز متفاوت است. کج و کولگی نداشتند همه چیز صاف و مرتب بود!

تا این جا خدا را شکر . عجب بچه های با مهارتی!

روی دیوار هر کلاس تابلوی سفیدی گذاشته بودند، که روی آن با باریکه های کاغذ پوشانده شده بود. توچهم که جلب شد، آب پاکی را ریختم روی کل بازدید!

بچه ها از آرزوهایشان گفته بودند و مربی ها تایپش کرده بودند تا من بازدید کننده بخوانم و به وجد بیایم...

به وجد نیامدم که هیچ، روحم درد گرفت!

میان آرزوها از زنجیر طلا و تبلت و همه اسباب بازی های دنیا و سفر خارج از کشور و رفتن به کیش و دریا موج می زد تا داشتن خواهر! هیچی برای گفتن نداشتم. یواشکی توی دلم رفتم زیر سوال که این بچه ها تربیت شده کدام بزرگتر عاقل و فهمیده ای هستند که در این قد و قوراه کوچک آن قدر بزرگ و تخیلی می پرند؟

تقصیر از ماست!

پاک یادمان رفته که واخد سختی های واقعی را میان برنامه درسی آن ها جابدهیم که کمی هم درد را بچشند طفلکی ها!

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۴ ، ۱۷:۰۲
رهگذر

از نسب که چیزی برنیامد...!

دنیا اما نام حضرت روح الله را با فرزندان سببی اش شناخت ...

به برکت این سببی هاست که این روزها، نمره مقاومت خیلی ها 20 می شود ...

و به خاطر همان حرمت خون و ایثار است که انقلاب خمینی در قالب مرزها نمی گنجد ...

جهان جغرافیای انتظار شده و تاریخ فصل بیان ایستادگی ها...

دیروز انقلاب اسلامی ایران بود و امروز انقلاب اسلامی جهان ...

حالا مقاومت از سد ظلم دشمنان دین گذشته است ...

و امروز، چه بسیارند آن هایی که می دانند اقتدا به حسین، طعم شیرین شهادت دارد...

جزیره مجنون، نصف النهار نمی شناسد

به همه هم انقلابی ها ... سلام



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۱۶:۲۰
رهگذر

گاه و بی گاه پیش می آید که برخورد می کنیم به بعضی ها با یک ویژگی بزرگ. این ویژگی بزرگ که بدبختانه در حال انتشار هم هست این است که طرف ته دلبستگی به میز است بدون آن که روحش هم خبر داشته باشد، مبتلا شده به ویروس میز !!

در این گونه موارد هرچقدر هم تلاش می کنی بفهمد اشکال کار کجاست ؟ 

نمی فهمد که نمی فهمد! شاید هم صلاح نیست که بفهمد !!!

در برخورد با این آدم های به شدت مدعی خدمت به خلق، دلم می خواهد یک چیز را ولو به شرط نفهمیدن های معمول و مکرر، توی گوششان فریاد کنم و آن این که:

چقدر می گیری خدمتگزار نباشی ؟!!!!؟

پ ن 1: اصلا و ابدا منظور من به سطح کلان مدیران یک جامعه بزرگ نبود!

که ما اندر خم بچه مدیرهای به شدت خدمتگزار مبتلا به ویروس میز هم گیر گرده ایم!!

پ ن 2: کافی است وقت صرف شده برای فهمیدن این بچه مدیرها را در از دست دادن موقعیت های خوب و مناسب ضرب کنبم. آن چه به دست می آید، جاماندن های عظیم است از رسیدن به نقطه مطلوب

پ ن 3: نکته جالب این که در تعریف نقطه مطلوب شریک می شوند اما دلیلی برای شراکت جهت رسیدن که نه، نزدیک شدن به این نقطه، هیهات!!

راستی یکی نیست به من بگوید:

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشیبد باید ازین ورطه رخت خویش ؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۱
رهگذر