ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

همیشه با هم اختلاف داریم . اصلا براش مهم نیست که من تو چه شرایطیم. انگاری فقط یه کار بلده اونم این که پاشو بذاره رو گازو و خیالش تخت بشه که تند و باسرعت گذشته. 

حالا چرا ؟ من نمی دونم 

ولابد اگه از کسی بپرسی میگه: اینطوری تعریف شده واسش . اون این شکلیه خوب تو باهاش بساز !!

و جالبه که ساختن یک مصدر یه طرفه س! زمان هم مثه خیلی چیزای دیگه اهل سازش نیست !!!!

بیشتر وقتا حالمو بد می کنه. بهش میگم: بیا قدم برنیم چه خبرته مگه سر آوردی ؟!

به جای جواب، بی محل می کنه و سریع تر از قبل رد میشه!

از تو همه چیم رد میشه. از تو غبار از تو آینه از تو فکر و خیال و حتی از تو شیشه عمر آدمیزاد !!

آهای زمان!

 خلی تند تند داری میری تو این روزگار. بالاغیرتا بیا کمی قدم بزنیم. اینطوری زندگی دو نفره مون شده، تو بدویی من جابمونم !

چه کاریه ؟! اگه یواش بری می رسم بهت. گرچه انگار تو به عمد می زنی به دل سرعت. شاید ناامید شدی از تکون خوردنای من و امثال من!

شایدم حق با تو باشه . شایدم تند رد شدنت به درد خیلی چیزا بخوره مثلا به درد فراموشی!

ولی موضوع همچنان اینه که خیلی تند تند میری زمان ، خیلیییی

چه زود می گذرد ...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۴
رهگذر

برگ های جوان شمعدانی خودشان را کشیده بودند سمت پنجره اتاق، 

درست رو به سوی نور


گاهی آدم از شمعدانی هم جا می ماند!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۱۴:۰۲
رهگذر
داشتم ناهار می خوردم حواسم جمع مستندی شد که داشت از شبکه مستند پخش می شد. داستان مربوط می شد به یکی از جنگل های هند و مردمی که با طبیعت زندگی می کردند. از نظر اونا همه چیز مقدس بود. حتی برای روشن کردن آتش از چوب خورده های روی زمین استفاده می کردند. کسی حق نداشت به درخت یا سایر موجودات زنده تعرضی بکنه. جالبیش اینجا بود که همه این رفتار از اعتقاداتشون به آیین هندو سرچشمه می گرفت!! 
یه جایی از مستند اینطوری مطرح شد که این جا همه موجودات زده بخاطر اعتقادات مردمی که دارن زندگی می کنن زنده می مونن!!
یه آن از دلم گذشت: اسلام مظلوم!
 این جا تو مهد تمدن اسلامی، ما درخت می کنیم چون باید آپارتمان های بیشتری درست کنیم و اون جا ...!!!
داستان مستند ادامه داشت . رسید به قسمتی که پای کشورای استعمار گر به هند باز شد و زندگی کلا تغییر کرد. فیلم ها خیلی قدمی بود اما روایت راوی داستان اعصاب آدمو می ریخت به هم.
  می گفت وقتی انگلیسیا اومدن، از نظر اونا هیچ موجود زنده ای مقدس نبود و اونا به ویژه به حیوانات وحشی به چشم یه آفت نگاه می کردن. برای همین کشتار حیوانات باب شد. بعدشم نوبت درخت رسید که می بایست به کل دنیا به عنوان چوب صادر می شد تا همه مبل و تخت و میز داشته باشن و بعد تر هم رسید نوبت ضاف کردن زمین ها برای کاشت پنبه و نی شکر که یعنی سود بیشتر !!
وقتی تو مستند از بارون های موسمی و سیل و توفان وحشتناک حرف می زد که یه جورایی انتقام زمین محسوب میشه دلم درد اومد. می گفت ریشه درخت ها مانع برای سیل و حالا چون انبوه درختان آسیب دیده و می بینه، بناچار سیل و توفان هم تشریفشو میاره !!
من دو تا سوال ساده دارم اول این که چرا ما مسلمونا به مخلوقات الهی مقدس نگاه نمی کنیم و دوم هم این که چرا آدمیزاد گورشو با دست خودش می کنه؟!
بی چاره طبیعت بی زبان!


طفلکی زمین!!!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۵:۱۲
رهگذر

آفای ازغدی توی یک برنامه زنده تلویزیونی و درست چند متری گنبد حرم مطهر می گفت این تجمع اربعینی کربلا ، لبیک خداست به امام حسین علیه اسلام . تعبیر نویی بود و از آن ها که باید بپری میان عمق کلام، شنا کنی و چیزی را که می خواهی به دست بیاوری.

آقای ازغدی می گفت محصول کار امام، آزاده پروری است و محصول عزاداری ها هم باید همین باشد ...

کمی قبل تر ، از حضرت آقا هم شنیده بودم که اریعین آغاز مغناطیس حسینی است و حالا در جمع آن چه که اربعین امسال دست دلم را گرفت این آرزو پیچکی شده و به گل نشسته که اگر این مغناطیس عظیم از دور و نردیک این همه عاشق دلباخته را به خود می کشد برای آزاده کردن آن هاست . آزاد از هر بند شیطانی و این یعنی مقدمه ای برای تحقق حکومت عدل الهی.

اربعین مغناطیسی برای پیوستن به لبیک خداست . من و خیلی های دیگر به هزار و یک علت گفته و نگفته، مکانی جاماندیم ، خدا کند از دایره این مغناطیس جدا نشویم ...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۶:۳۰
رهگذر

این روزا خیلی دجار احساسات متضاد میشم!

وقتی پیغام و پسغام مسافرا می رسه،دلم هری می ریزه پایین . قضیه فقط به سوختگی دل بابت نرفتن مربوط نمی شه . الحمدلله یه حس خوب دارم بابت پیوستن عزیزی که داره باهام خدافظی می کنه و قراره به لطف خدا  متصل بشه به تجمع بزرگ اربعین و یه حس ناخوب هم دارم که چرا من جاموندم دوباره!؟

امسال اما بوی جاموندن مثل همیشه به بوی اون سوختگی دل نزدیک نیست . امسال یه جوره دیگه س . فکری میشم یعنی اگه حضور به موقع تو این تجمع بی نظیر مساوی باشه با حاضر زدنم تو کلاس انتظار ، اونوقت تکلیف بدبختی که گریبان جامونده ها رو می گیره چی میشه؟!

می دونم که مشت نمونه خرواره ولی مگه اون مشت نباید از خروار درست بشه؟!

دلم شور می زند ...

دلی که وابسته به حسین است و پنجه در ضریح ارادتش دارد 

ضریحی که شش گوشه نیست 

ضریحی که مثل آسمان بی کرانه است 

دلم شور می زند زیر سقف آسمان نباشم 

لایقنطوا را بلند می خوانم ... آن قدر بلند که آسمان بالای سرم بشنود

آسمانی که پر از حسین است حتما می شنود ...

دلم قطره قطره آب می شود!

ارباب مهربانم ... ببخش

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۸:۰۱
رهگذر

داشتیم از ته یه فرعی می رفتیم به سمت اتوبان شیخ فضل الله . سرعت ماشین کم بود و من تومحله آشنای سال ها پیش یهو چشمم روی تصویر این آقا مات موند !

می شناختمش فقط اون قد بلند سال های پیش خمیده شده بود و خبری از وایسادن های همیشگیشم نبود . بسته زیرپوش های فروشی رو که اونوقتا می گرفت تو دستاشو راه می رفت تا مشتریشو پیدا کنه، گذاشته بود رو پاهاش. انگار دیگه نه حالی واسه راه رفتن بود و نه جونی واسه نگهداشتن بسته زیرپوش مردونه!

به یاد قدیما رفتیم سراغش. خرید هم کردیم اما نه بخاطر نیاز خودمون و یا حتی نیاز اون بنده خدا. بلکه فقط به خاطر این که بتونیم چند لحظه زمان رو متوقف کنیم شاید تو این چند لحظه بشه سرعت گذرش رو بگیریم تو دست و یه کوچولو تو خاطراتمون بگردیم دنبال گم شده ها 

پیرمرد هنوزم کار می کرد. سرحال و قبراق همون جای همیشگیش و البته با ظاهری متفاوت از سال های پیش. شاید کفشای پاره ای که تو پاهاش زار می زد، واسه من دردناک تر از هر چیز دیگه ای به چشم میومد و منو دچار اون دلسوزیای مقطعی می کرد. اما فهمیدن این نکته رو هم با خودش داشت که:

واقعا دنیا به بعضیا رو نمی کنه ولی خوشم میاد اون بعضیا هم روی دنیا رو کم می کنن! خوش به حال اونایی که بلدن از آب دنیا کره بگیرن!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۱۰:۳۰
رهگذر

آخرش دیدی که تعبیر شد؟!

فکرش را هم نمی کردی ؟ نه؟ فکر نداری که بکنی ! همه بدبختی دنیا به ویژه آن قسمت هایی از دنیا که سر و کله توی بی فکر پیدا می شود سر همین فکر نکردن هاست. کلا اهل توهّمی و توهّمت را فکر کردن فرض می کنی بی کله ابله!

 حال و روز تو که مشخص است حال و روز نوچه هایت هم. می ماند حال و روز آدم هایی که این وسط قربانیند و برای تو و هم پیمان های کثیف تر از تو می شوند پله، مثلا برای ترقی و حرکت به سمت جهان آرمانی !!!

زرشک!

 آهای استکبار از هم پاشیده، این کلمه یک دنیا حرف دارد،

حالا با نفوذ داعشی های خبیث که بچه های نامشروع تو هستند، غرب هم که مثلا جزیزه امن تو وهم پالگی های تو بود،آلوده شده و عنقریب است که صدای مردم این دیار را هم درآورد !!

ما که می دانیم کشتار پاریس هم جزء بازی بود،چیزی شبیه همان برج های دوقلو . ما که می دانیم نقشه های سوخته و لو رفته ات دیگر توان بستن دهان دنیا را ندارند و ما این را هم می دانیم که خواب های آشفته ات بی تعبیرند . گورت را گم کن استکبار از هم پاشیده!

این وسط خاک بر سر نفاق که حتی گاهی در عرض تسلیت به این و آن هم راه را اشتباه می رود و گافی می دهد بزرگ!!

داعش عددی نیست ولی خط کش خوبی است برای اندازه گیری آشفتگی خواب های تو و آن هایی که خواب تور را می بینند، پدیده استکبار!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۴
رهگذر

کتاب نامیرا اسم آشنایی داره مخصوصا این روزا که بابتش داره یه پویش(کمپین)راه میفته. تازه تموم شده خوندن کتاب. متاسفم که اینقده دیر خوندم! توفیق آقای کرمیار بیش ازین باد.

ازون کتاباییه که حضرت آقا اصرار دارن خونده بشه و حالا که خوندمش می فهمم وقتی ایشون میگن اگه می خواین فتنه رو بشناسین این کتابو بخونین یعنی چی ؟!

داستانش که بسی جذابه. انصافا ماجرای کربلا مثه یه اقیانوس عظیمه که تو تمام این سال ها فقط به بعضی از موج های بلندش پرداخته شده . هنوز نمی دونیم اون زیر میرای آب چه خبر بوده که اینطوری مظلومیت خاندان نبوی بمونه رو دل تاریخ.

با خوندن نامیرا ترس از این که عاقبت بخیری میشی یا نمیشی دو قبضه می چسبه به جونت. قصه آدمای شفاف و آدمای منافق همیشه بوده اما انصافا نامیرا واسه شرح یه همچین قصه ای جلوداره . غرض این بود که هر کی نخونده حتما بخونه .

مقایسه مقاطع مختلف تاریخ اگه بخوای سرک بکشی و از رو مسیر درستش این کارو بکنی سخت نیست. نامیرا به نظرم حتی تاریخ الان رو هم پیشاپیش می نویسه. 

نکته جالبشم اینه که از بین اون همه آدمای عاقبت بخیر و عاقبت به شر داستان(به غیر خاندان سید الشهدا)فقط یه نفره که ازاول راهش مستقیمه و تا آخرشم مستقیم می مونه. یه خانم جوان به نام "سلیمه"!

و در حاشیه، خیلی یواشکی:

موقع خریدن کتاب متوجه شدم اینم حکایت ماست کم چرب و پرچربه .

تفاوت قیمت کتاب با جلد خوب و جلد معمولی و کمی هم بی کیفیت دوبرابره.

خوبه ها . حداقل بهانه گرونی از رو سر این یه کتاب دست برمی داره ولی کلا ... جای بسی حرف دارد!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۰
رهگذر

الهی شکر که خدایا هستی و کار خودت را می کنی . راه افتادن این نهضت فریاد دست ها به اضافه انتشار این همه کلیپ و انیمیشن به درد بخور به ویژه در شبکه افق ، حال همه آن هایی راکه به اصول انقلاب پابندند و جانشان است و جان انقلاب، خوب خوب می کند و البته حال بقیه را بحمدالله والمنه تا سرحد جز جگر! بد !

 نوش جان آن طرف دهکده جهانی که جز جگرشان زیاده باد و ایضا برای همین طرف دهکده جهانی، همین حوالی ومیانه ایران اسلامی به شرط عامدانه رفتار کردن !

خدا دینش را حفظ می کند، اصحاب گقتگو و مذاکره !!!

به هر تقدیر از نظر من شهروند انقلابی، 

مرگ برآمریکا دقیقا، یعنی

الا لعنه الله علی الظالمین

ای لعنت خدا بر ظالمین باد

هود/18

امضا: 13 آبان 1394 

از اهالی جزیره مجنون

و پی نوشت:

این هم فریاد دست های من!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۳:۰۰
رهگذر

در روزهایی که به نام حماسه حسینی دلمان پر از غیرت می شد و می خواستیم بزنیم به دل این حرامیان شب پرست داعشی که مثل زالو چسبیده اند به اماکن مقدسه، یک عکس رسید به دستم که هم دلم را خنک کرد و هم سوزاند . خنک از آن بابت که هنوز مدافعان حرم هستند و روضه هایشان را آنطور که باید می خوانند و سوختن از آن رو که نکند جا بمانم از قافله . این عکس، خودش کلی ماجراهای گفتنی به همراه دارد ...


ما آرزومندان چای روضه ایم     از ما بهتران در حریم حرم چای می خورند!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۰
رهگذر