نشستن در صف انتظار معاینه ، از همان کارهای بسیار معمولی است که بر اساس نیاز اتفاق می افتد ، حالا اگر کش آمدن های مرسوم و غیر مرسوم این انتظار کذایی را ندید بگیریم و قبول کنیم چه با وقت قبلی چه بی وقت قبلی ، لابد طبیعت کار این است که باید سماق مکیدن را را در همین صف انتظار تمرین کنیم !!! و تابع مدل های چکشی منشی جماعت باشیم ، می شود از همین آب گل آلود اقلا یک بچه ماهی هم بگیریم و به قول جماعت روانشناسان این تهدید را تبدیل به فرصت کنیم . البته اگر این تنظیم وقت های مگوی پزشکی سر و سامانی می گرفت ، از این همه هدررفت ، جلوگیری می شد ، ولی خوب با توجه به محسنات اتلاف وقت ! فعلا همرنگ جماعت شدن تنها راه حل موجود است .
قصه به همین سادگی رقم خورد که در هیاهوی یک کریدور بیمارستانی و در کمال ناباوری جمعیتی را دیدم که بیشتر به روزهای تظاهرات می خورد تا چیزی دیگر . فکری شدم این همه بیمار قلب یک جا ؟! دقت روی احوالات بعضی هاشان حکایت عجیبی شد . انگار هرچه دردمند تر ، صبورتر !
پیرزنی با واکرهایش قدم می زد . با این حال در هر قدم همان دانه ی شکری را می کاشت که جناب سعدی می گفت و جالب تر دعای خیری بود که به هرگام واکرش پیوست می شد . با این که نفس نفس می زد اما از جلوی هر کسی که می گذشت دعایش را به زبان حالی تکرار می کرد .
نامردی بعضی از مراجعین که گمان می کردند نوبت بقیه را قاپ بزنند دردشان زودتر شفا می گیرد ، بدخلقی و بی حوصلگی بعضی از پرسنل که نمی دانستی تحمل صبحگاهی بابت خروار آرایش های صورتش را باور کنی یا بی صیری در مقابل جماعت بیمارش را ، صورت های خسته و درمانده ی شهرستانی های ناامیدی که می شد حالشان را اندکی بفهمی ، نوای پرغمزه ی پیجر بیمارستان که به گمانم خودش هم نمی فهمید چه می گوید و البته تبختر بعضی از حضرات پزشک و پرستار با فرم های متفاوت جای خود ، صدای تپش آرامی که گاهی به فریاد واداشته می شد هم جای خود !
توی این آرامش طوفانی قلب می شد به این باور رسید که جدا وقتی همه چیز سرجای خودش توی این نظم بی نظیر بدن کار می کند ، کسی حواسش نیست تا لقمه ی شکری بردارد . امان از وقتی که این نظم خاموش با یک علت بیرونی یا درونی به هم می ریزد !
جدا که قلب هم برای خودش سلطانی است . آرام و بی وقفه سلطانی نکند دمار از روزگار همه ی اعضا در می آید .
خدایا سپاس و تو بپوشان لباس عافیت همراه با شکر را که یادمان باشد مدیون این همه نعمت بی زبانیم ...