ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بازی» ثبت شده است

زندگی آدم را بزرگ می کند...

دنیا ولی در ثبت امتیاز بزرگ شدن، خیلی هم با آدم ها شفاف نیست!

همه چیز از یک نقطه شروع می شود. از یک لحظه . ازفرصتی که گاهی حتی حسش هم نمی کنیم.

خاصیت دنیا این است که قانون چرخه را به رخ بکشد.

گاهی اماهایی در کار است که آدم را تا ولی و چرا و کاش پیش می برد.

ته قصه این است:

قانون چرخه هرگز ولی و چرا و کاش را نمی فهمد!!

این وسط آدم هایی برنده اند که در لحظه زندگی می کنند. حواس آن ها به لحظه ها جمع است و به فرصت هایی که هر کدامشان می توانند بخشی از همان بزرگ شدن باشند. حواس جمع ها بالا رفتن از پله را به استفاده از آسانسور و پله برقی ترجیح می دهند! 

لابد لحظه های پله، خاصیت بزرگ شدن را در خود دارند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۵۷
رهگذر

گاه و بی گاه پیش می آید که برخورد می کنیم به بعضی ها با یک ویژگی بزرگ. این ویژگی بزرگ که بدبختانه در حال انتشار هم هست این است که طرف ته دلبستگی به میز است بدون آن که روحش هم خبر داشته باشد، مبتلا شده به ویروس میز !!

در این گونه موارد هرچقدر هم تلاش می کنی بفهمد اشکال کار کجاست ؟ 

نمی فهمد که نمی فهمد! شاید هم صلاح نیست که بفهمد !!!

در برخورد با این آدم های به شدت مدعی خدمت به خلق، دلم می خواهد یک چیز را ولو به شرط نفهمیدن های معمول و مکرر، توی گوششان فریاد کنم و آن این که:

چقدر می گیری خدمتگزار نباشی ؟!!!!؟

پ ن 1: اصلا و ابدا منظور من به سطح کلان مدیران یک جامعه بزرگ نبود!

که ما اندر خم بچه مدیرهای به شدت خدمتگزار مبتلا به ویروس میز هم گیر گرده ایم!!

پ ن 2: کافی است وقت صرف شده برای فهمیدن این بچه مدیرها را در از دست دادن موقعیت های خوب و مناسب ضرب کنبم. آن چه به دست می آید، جاماندن های عظیم است از رسیدن به نقطه مطلوب

پ ن 3: نکته جالب این که در تعریف نقطه مطلوب شریک می شوند اما دلیلی برای شراکت جهت رسیدن که نه، نزدیک شدن به این نقطه، هیهات!!

راستی یکی نیست به من بگوید:

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشیبد باید ازین ورطه رخت خویش ؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۱
رهگذر

آخرش دیدی که تعبیر شد؟!

فکرش را هم نمی کردی ؟ نه؟ فکر نداری که بکنی ! همه بدبختی دنیا به ویژه آن قسمت هایی از دنیا که سر و کله توی بی فکر پیدا می شود سر همین فکر نکردن هاست. کلا اهل توهّمی و توهّمت را فکر کردن فرض می کنی بی کله ابله!

 حال و روز تو که مشخص است حال و روز نوچه هایت هم. می ماند حال و روز آدم هایی که این وسط قربانیند و برای تو و هم پیمان های کثیف تر از تو می شوند پله، مثلا برای ترقی و حرکت به سمت جهان آرمانی !!!

زرشک!

 آهای استکبار از هم پاشیده، این کلمه یک دنیا حرف دارد،

حالا با نفوذ داعشی های خبیث که بچه های نامشروع تو هستند، غرب هم که مثلا جزیزه امن تو وهم پالگی های تو بود،آلوده شده و عنقریب است که صدای مردم این دیار را هم درآورد !!

ما که می دانیم کشتار پاریس هم جزء بازی بود،چیزی شبیه همان برج های دوقلو . ما که می دانیم نقشه های سوخته و لو رفته ات دیگر توان بستن دهان دنیا را ندارند و ما این را هم می دانیم که خواب های آشفته ات بی تعبیرند . گورت را گم کن استکبار از هم پاشیده!

این وسط خاک بر سر نفاق که حتی گاهی در عرض تسلیت به این و آن هم راه را اشتباه می رود و گافی می دهد بزرگ!!

داعش عددی نیست ولی خط کش خوبی است برای اندازه گیری آشفتگی خواب های تو و آن هایی که خواب تور را می بینند، پدیده استکبار!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۴
رهگذر

بله قطعا گریزی از تکرار نیست . همه چیز مثل شبانه روز در رفت و آمدند و تکرار ، خمیر مایه ی حرکاتشان . آدم ها هم اگر بی انگیزه تن به این تکرار دهند که واویلا و اگر ...

داشتم در این چرخه ی تکراری به تابستان و کلاس های اجباری و غیر اجباریش فکر می کردم . این که خیلی از مراکز آموزشی از حالا خیز گرفته اند که جماعت دانش آموزی را گرفتار این سلسه ی چرخان و گردان کنند یک طرف ، حواس پرت بزرگترهایی که برای فرار از بی مسوولیتی ها ، مدرسه و انواع کلاس را بهانه می کنند هم یک طرف . 

یک دور کوتاه در خاطرات مدرسه ای از حال گرفتن های کشدار تابستانی و گفت و شنید هایی که تنها مرهم این تحمل بودند نشان می دهد که این سابقه بسی طولانی است . شاید تفاوت نوع نیاز بچه ها کمی تغییر در این چرخه را یدگ بکشد و گرنه کلاس تابستانی در پایگاه های تابستانی همان است که همیشه هست . 

برای بچه های امروز که یک فرق اساسی با بچه های دیروز دارند ، اوقات فراغت معنای دیگری دارد . آن وقت ها واقعا میان طیف کار و علافی زمان هایی هم پیدا می شدند که به اسم اوقات فراغت خرج حودمان بکنیم و دانسته و ندانسته برویم دنبال یاد گرفتن یک چیز نو . امروزی ها را نمی دانم که با وجود این همه تنوع در سبک زندگی واقعا جذب کلاس های تابستانی می شوند و اگر بشوند چقدر سرشان را گرم می کند ؟

احنمالا سوالم یک استفهام انکاری است !!

بمباران اطلاعات بی آن که عمقی داشته باشد شیوه ی مرسوم ماست . دنیای امروز هم حسابی همین آتش را الو می دهد . من یکی مانده ام این عمق را کی باید به بچه ها یاد داد ؟!

این همه نوشتم که بنویسم بچه های رنج ، گنج می شوند . امروزی ها کمتر بلدند گنج و رنج هر دو یک بخش دارند اما با یک دنیا تفاوت . 

بهانه ی نوشتنم دیدن جوان ماسیده در ناز و نعمتی بود که می خواست به مهم ترین فصل زندگیش یک بله بگوید . اندر خم کوچه ی من چه کنم ماند طفلک ، فقط از آن بابت که احتمالا فقط درس خوانده و از پله های مدرک بالا رفته و بدتر این که خانواده ذوقش را کرده اند فراوان تا آن جا که توهم زده بود چقدر اهل کمالات است !!

کاش برسیم به این که سبک زندگی در چرخه تکراری شبانه روز سیاق متعادلی باید داشته باشد . ما اساسش را نشانه می رویم ، خرابش می کنیم و بعد هم خوشحال از این که چقدر واردیم به انواع سبک های زندگی !

کلاس تابستانی هم از همین الان رو به تمام شدن است ، خدا کند چیزی ازین همه تکرار به جان این بچه های دست خالی بی نوا بماسد که هی سردرگم نمانند در این چرخه ی تکرار ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۵۱
رهگذر
اصل مطلب یه نقل قوله که تو رسانه دیدم ، عینا هم میارم . حرفش حرف حسابه :

ﺍﺯ ﺗﺮﺍﮊﺩﯼ ﻫﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻘﺪﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺳﺒﯽ ﺑﺎ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻣﺘﻬﻢ ﮐﺮﺩ، ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺑﻬﺮﻩ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺍﺯ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺗﯽ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻭﻋﺪﻩ ﻟﻐﻮ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻫﺎ، ﺭﯾﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺷﺪ ﻭ خیلی ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺗﺤﺮﯾﻢ، ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺷﺎﻥ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪ، ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻫﺎ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺟﺎﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻟﺒﻤﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﻨﻮﺏ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﺑﻬﺎﻣﺎﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻟﻐﻮ ﺷﻮﺩ ﯾﺎ ﻧﻪ، ﮐﺎﺳﺒﺎﻥ ﺍﺻﻠﯽ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺳﻔﺮﻫﺎﯼ ﻧﻮﺭﻭﺯﯼ ﺁﻧﺘﺎﻟﯿﺎ ﻭ ﭘﺎﺗﺎﯾﺎ ﻭ ﺩﻭﺑﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﺎ ﺑﻨﺰ ﻭ ﭘﺮﺍﺩﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎﻝ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺳﺘﺮﺍﺗﮋﯾﮏ ﮐﺸﻮﺭﺷﺎﻥ ﺿﻌﯿﻒ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻨﺪ، ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺎﺧﺖ ﺍﺯ ﺁﺭﮊﺍﻧﺘﯿﻦ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ! ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻭ ﻣﺪﺭﻧﯿﺘﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺮﺽ ﭘﻮﭺ ﮔﺮﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺛﺎﺑﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ "ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺧﻂ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ و ﻓﻘﺮ و محرومیت و استضعاف ﺭﺍ ﭼشیده باشند"
این مطلب نیازی به تصویر ندارد !

و اما پی نوشت 1 :
امام خامنه ای،مدظله:
تجربه‌های گذشته‌ی ما نشان می دهد که گفتگو در منطق حضرات آمریکائی به این معنی نیست که بنشینیم تا به یک راه حل منطقی دست پیدا کنیم منظورشان از گفتگو این است که بنشینیم حرف بزنیم تا شما نظر ما را قبول کنید!
این، تحمیل است و ایران زیر بار تحمیل نمی رود.

و بعد ، پی نوشت 2 :
خدا یا کمک کن بفهمیم !!!! یعنی اینقده درکش سخته ؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۲۲
رهگذر

اصلا ربطی به فامیل دور خانواده ی محترم کلاه قرمزی ندارد !

منظورم دقیقا به فامیل نزدیکی است که خیلی دور شده اند ...

شاید سادگی و شیرین زبانی فامیل دور خانواده ی کلاه قرمزی به دل بنشیند که می نشیند و انگار دوست داری حماقت ها و نفهمیدن هایش را به مهربانی هایش عوض کنی و نپذیری که چقدر از آدم ها دور است ، اما در مورد عزیزانی که فامیل نزدیکند ولی از دور نگاهت می کنند هیچ میلی به بودن و نبودنشان نداری . آن قدر عتیقه شده اند که دیگر با هیچ چیزی قابل عوض کردن نیستند . بی چاره دل که تند تند می سوزد از این همه فاصله با آسمان ، برای آدم هایی که بازی های زمینی را جدی گرفته اند . خیلی جدی تر از جدی ! اصلا به کل یادشان رفته که 

وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ
چقدر حیف که جذبه های توخالی دنیا یک فامیل را اینقدر دور می کند ، تا جایی که یک محفل هم نشینی ساده آن هم بعد از نود و بوقی می شود مایه ی دق ! آن قدر که دوست داری سرعت زمان زیادتر شود و زود بزنی بیرون از این همه صله ی رحم !!!

چند وقت پیش ما هم ، فامیل نزدیک بودیم و حالا فامیل دور با یک دنیا فاصله !

احتمالا یک بدشانسی عظیم است که قسمت بعضی ها شده و گرنه خوش به حال فامیل های دوری که اتفاقا خیلی هم نزدیکند . فرقش این جاست که نقل محفل این دسته از فامیل های دور و نزدیک ، مرور سریال های در پیت ماهواره ای یا بررسی آخرین آمار مد و برند در هر کالای مصرفی ، نیست . آن ها اصلا کاری ندارند به کار عبور از فضاهای اجتماعی این دوره و زمانه که مجازند نه حقیقت  . آن ها با هم حرف می زنند و در باره همان هایی که هستند نظر می دهند . حرف حساب از هر نوعش می شود خوراک مراوداتشان و خانه ها یشان با تمام سادگی بوی خدا می دهد ... خوش به حالشان .



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۶:۵۳
رهگذر

قسمت شد چند روز پیش بیننده ی فیلم آدم آهنی بودم از تولیدات شبکه ی 2 

در مجموع کار قشنگی بود و داستانش مربوط به پسر بچه ای که به خاطر بی مهری شغلی پدر و مادر نازنین مجبوره ساعت های تنهایی در خونه رو با سرگرمی دنیای امروز یعنی بازی رایانه ای اونم از جنس کمی تا قسمتی خشن پر کنه !

تکراری بودن بازی دقیقا این جا بود که پدر و مادر نازنین بدون این که بخوان ، اولویت اول زندگی شخصیشونو داده بودن به کار بیرون که البته از پدر بعید نبوده و نیست ولی از مادر .... چه عرض کنم ؟!

هر چند جای پدر با ابهت هم تا حدودی با عابر بانک عوض شده و نیست اونی که باید !

خلاصه این که پسر گرفتار این فیلم دچار توهم شدید میشه و خیال می کنه آدم آهنی توی بازی در دنیای واقعی هم تحت اراده شه ! بلایی که جهان موازی به سر جماعت بزرگ و کوچیک ما آورده و قدت تشخیص حقیقت از مجاز رو سخت کرده .

فیلم ، با پادرمیونی دایی دلسوز که اتفاقا مدیر مدرسه ی پسرک هم هست به اوج ایرانی بودن خودش می رسه و با پیدا شدن سر و کله ی یک روانشناس و بد شدن حال سر بزنگاه نقش اول فیلم یعنی همون نوجوان گرفتار ، ظاهرا همه چیز به خیر و خوشی می گذره !

حالا چند درصد از مامانای ما نمی خوان به روی خودشون بیارن که دادن امکان بازی به عنوان باج سبیل ، اولین ترکش به قلب بچه ی نازینینه که به نام قرعه ی خلقت به اونا سپرده شده ، بماند ...

مهم یه باوره که ظاهرا خیلی وقته خیلیا سعی کردن اونو از زن جماعت بگیرن تا به اسم کم نداشتن از مرد ، همه چی باشه الا زن !

این جور فیلما گرچه خوب و پیامدار ، اما تا فرهنگ سازی کنارش رقم نخوره تقریبا و احیانا آنتن پر کنه تا مرحمتی برای خانواده ها .

بازم دست شبکه دو درد نکنه که لابد به اعتبار کاچی به از هیچ تو این همه وانفسا داره یه هلکی می کنه .

فقط موضوع این جاست که مامان نازنین می بینه آیا ؟! و یا این که سر کار بوده و به وقت بازگشت به منزل هم باید بدو بدو بکنه تا امورات بچرخه ! 

شاید بهتره بگردیم دنبال پرتقال فروش که خانه از پای بست ویران است !!!!! 

درمان اونقدا هم سخت نیست ، آخرش یه جراحی عظیمه لابد . و یه بازگشت به اصل ، اصل ماجراست  ، یقینا. 

راستی واسه چی اومدیم به این دنیا ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۲۵
رهگذر

بالاخره این تب عجیب و کاملا بی هویت ، تمام شد !

 کاری ندارم که همپای جام جهانی فوتبال ، دروازه های تمدن نوین بشریت هم مزین می شد تند تند به گل های وحشیانه ی صهیونیسم ، ولی دیدن صحنه های لمس جام ، بوسیدن های آنچنانی این تکه فلز بی روح ، در آغوش کشدن های کاملا مسخ شده و اوج هیجاناتی که احتمالا برای بازیکنان برنده تا مدتی می ماند و برای همه ی کسانی که زیاده از حد غرق این ماجرا شدند هم اندکی ! مرا فقط به این باور می رساند که جدا آیا این فضاحت ، گوشه ای از جاهلیت مدرن دنیای امروز نیست ؟!

با ورزش ، هیجان سالم ، رقابت مفید و سازنده و تعاملات بین المللی هیچ مشکلی ندارم ، اما قائله ی فوتبال کذایی امروز دنیا دیگر نه ورزش است نه هیجان سالم و نه حتی رقابت مفید ! . این را می شد از تمام برنامه های پرخرج حاشیه ای فوتبال در همان برزیل سراپا مشکل و البته همه ی جای دنیا فهمید . حتی صدا و سیمای ما هم با همان چهارده بیست دائم الآنتن و حرف های صدمن یک غاز در مورد اندازه ی قدم برداشتن های بازیکنان فوتبال و مواردی ازین دست خارج ازاین بازی سیاه نبود  !

ما تن به این بازی ها ، زیاد داده ایم گاهی فوتبال و گاهی چیزهای دیگر . الدنیا لهو و لعب ! مهم این است که ازین آب گل آلود ماهی که چه عرض کنم ، نهنگ های عظیم الجثه ی بسیار گرفته شد و ماجرا این است که نقطه سر حط ! لابد دوباره روز از نو و روزی از نو . اشکالی ندارد بگذار سر بشر گرم باشد !!!! احتمالا آمده ایم که به هر قیمتی ، فقط بازی کنیم ...

پی نوشت :

یک جوان پر و پا قرص فوتبالی چند ساعت بعد این پست به من گفت که

- فوتبال واسه هیجان جوون جماعت لازمه ، اینو نداشته باشیم چی داشته باشیم !؟

- تازه ندیدی یکی و دوشب آخر ، یه کلیپ جانانه تو برنامه ی بیست چهارده پخش شد که حتما توجه علاقمندان رو به اتفاق نابهنجار غزه جلب کرد ه! این بد بود  ؟!

- و آخرشم این که یکی از بچه های تیم ملی توی فیس بوک یه عکس مفهومی گذاشته بیا و ببین و ازین مهم تر دروازه بان ایتالیاست که تو تجمعات کشورش نشونش دادن ، هم کراوات داشت و هم چفیه ی فلسطینی به دوش !

حرف هایش را شنیدم و فکر کردم معنای حرف های بالای صفحه چه بود ؟!!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۳ ، ۲۰:۲۰
رهگذر