ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۸ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

این تابلو در گوشه و کنار شهر ، خانه و حتی ذهن آدم ها پر است.

 گاهی خیلی چیزها حتی با این که خیلی مهمند از شدت نزدیکی دیده نمی شوند ...

"مرگ پایان نیست" ازآن جمله های کلیشه ای است که خیلی هابه راحتی آن را به زبان جاری می کنند. این خیلی ها هم عبارتند از آدم هایی که قصد تفسیر آن دنیا را برای خلایق دارند و هم آدم هایی که نیت کرده اند دل داغدار ناآرامی را در همین دنیا آرام کنند. حرف چه بزرگ چه کوچک چه سطحی و چه عمیق روی زبان می چرخد. یعنی بلد است وکاملا به صورت خودکار می چرخد. حداقل آن هایی که لال نیستند زبانشان به حرف گویاست. کاری نداریم به این که بعضی حرف های حساب ربطی به زده شدن و چرخش روی زبان ندارند و درعین سکوت وبه اندازه سرعت نور از دلی به دلی و یا از ذهنی به ذهنی منتقل می شوند !! 

توی زندگی واقعی خیلی وقت ها تابلوی "ایستادن ممنوع به مرگ نزدیک می شوید" را دیده ام

توی زندگی واقعی خیلی وقت ها تمام شدن فرصت آدم ها را دیده ام

توی زندگی واقعی بعضی وقت ها هشدار نزدیک شدن به این مقوله سرد را شنیده ام ...

اما در هیچکدامشان انگار باور مرگ معطل تصمیمی گیری های من نمی ماند عجب سیال است و تند رد می شود از محدوده ی تصمیم های بزرگ !

رد شدنی که جیب مرا خالی می گذارد و دستم را توی حنا تا وقتی که دوباره خبر رفتن یکی را می شنوم و دوباره این تابلو سرراهم سبز می شود که ایستادن ممنوع ! به مرگ نزدیک می شوید ... 

حکایت حرف هایی که از جنس کلیشه های این دنیایی است برای خودم سنگین بود ولی انگار باید می گفتم بیخ گوش داغ! که شاید مثل خود مرگ سرد شود و آرام بگیرد .

چقدر دوست دارم ایستادن برایم ممنوع شود 

و مدام بروم حتی بعد از ملاقات با مرگ ... 

درست مثل بعضی ها که می میرند اما همچنان هستند!

پ.ن:

اول به احترام امانتی خدا که در وجود من هم هست نوشتم و بعد به احترام یک دوست، شاید که ...

پ.ن2:

بلافاصله بعد از نوشتن این مطلب به سراغ چک کردن ایمیل ها رفتم . خواندن این ایمیل برای خودم درس داشت :

یک موقع یقین دارم که این جا آب هست، یقین دارم خدا هست،یقین دارم بهشت هست،
ولى این یقین در من اثرى نمى‏ گذارد،تنها یقین دارم.
 اما یک موقع یقین که هیچ، حتى احتمال مى‏ دهم اینجا آب باشد، 
ولى تشنه هستم، عطش دارم.
آنچه حتى احتمالات را بر انسان تأثیرگذار مى‏ کند،درک افتقار و احتیاج است، نیاز است،اضطرار است.
آدمى به اندازه افتقار و اضطرارش، به احتمالاتش ارزش می ‏دهد و به دنبال آن حرکت مى‏ کند. 
حتى ده کیلومتر به دنبال آبى مى‏ روم که احتمال مى‏ دهم هست؛ یعنى یقین هم ندارم

استاد علی حائری

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۱
رهگذر

قیافه ش اصلا شبیه آدم های حکیم نیست و حتی رفتارش اما گاهی یه چیزایی میگه که بخاطر باورش تو دل آدم میشینه .

معمولا کوتاه و پرمغز ...

شاید قبول کردن این نوع حرفا از کسی که اصلا شبیه آدمهای حکیم نیست متفاوت باشه ولی به هرحال حرفش حرفه 

تو جمع چند نفری که شرایطشون با آدمهای سالم فرق می کرد بدون این که ادااصولی درکارباشه گفت :

حواسمون به هم دیگه باشه . تویه چشم به هم زدن شاید ما جای دیگری باشیم !



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۸:۲۷
رهگذر

دیروز تو گرمای راهپیمایی روزقدس که هم هوایی بود هم زمینی یه نمایشگاه کوچک هنری برای دقایقی سرمنوهم گرم کرد . یکی از پوسترایی که تو دیدرس مردم بودخیلی فریاد می کشید !

هیچی برای گفتن وجود نداره چون تصویر به اندازه ی کافی داد می زنه!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۸:۰۷
رهگذر

روایت شبای قدر و این که چراسه بار وچرایه خط درمیونه، روایت واضحیه و نیازی به توصیف و توضیح نداره.بیشتر شایدواسه اونی که بالاخره به هر بهانه ای خواب می مونه یا جامی مونه،واضح تر!

اینکه این قصه عجیب وفرصت ویژه رو خدا مقارن می کنه با شهادت بنده محبوبش هم اصلا نیازمند توصیف و توضیح نیست.بالاخره خدا،خدای مهربونیه ویه ایستگاه شارژ میذاره وسط راه یه سال تا بنده های از راه مونده یه نیرویی بگیرن و دوباره شروع کنن .شایدم واسه همینه که واسه هرشروعی ناخودآگاه یه یاعلی می گیم!

 اینم بماند که روایت غروب این خورشید تهی نداره جز بی غروبی یک غروب. تا دنیا دنیاست نام علی ارکان وجود اونایی که دلشون نرمه رو می لرزونه اوناییم که قفلن خودشون می دونن و خدا. خلاصه ش این که علی، بهترینِ خلقته و همیشه ماندگار.

اصل چیزی که می خواستم بنویسم این بودکه تواتصال شبای قدرو جاودانگی امیرمومنان ورمزعبوراز تقدیر یک ساله همه چی بستگی مستقیم داره به اندازه دوست داشتن مولا. آقای تهرانی که خدارحمتش کنه، به روایت حدیث می گفت"کسی که علی رادوست دارد دراین شب ها، هم آمرزیده می شود هم عبادتش را قبول می کنند وهم دعایش را مستجاب"

هرچندکه خوداین مطلب کلی شونه هاروسنگین ترمی کنه که جواب این همه عنایت و درِباز رحمت چی میشه؟! واین دقیقاازون سوالایی که میشه شب قدر بهش فکر کردویه یه جواب کاربردی با گارانتی یک ساله با ییمه دوبل امیرالمومنین رسید.یه دل شکسته می خواد و یه گردن کج و یه عالمه شرمندگی که یه همت درست و حسابی رو هم بهش اضافه کنی.اون سه تای اول رادستمونه اما این آخری متصل به یه جهاده و اگه نظرنکنن نمیشه که بشه. حکایت این همه تصمیم و لیزخوردن از سراشیبی تصمیم به سمت نشدن ها ازین جنسه که یعنی خدا بهمون رحم کنه. شاید بهترین تعبیر واسه عبور از شبی پرازدعا و نیایش همین باشه که

                                                                        جهان قعر خواب بدی رفته است !!

      به جای جهانم تو احیا بگیر

اللهم عجل لولیک الفرج ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۲:۱۵
رهگذر

این عنوان به درد یک رمان پرسروسودا می خورد ولی برای این لحظه من حکایت حرف های مگوست که اتفاقا وبنابه دلایلی و دریک زمانی بالاخره مگو می شوند!!

ماجرا برمی گردد به پیغامی که اول صبح دریافت شد . خواب شیرینی دیده بود و با ذوق برای من می گفت. ریزاتفاقات خوابش رابه یاد نمی آورداما کلیتش باعث شده بود که خیلی ذوق کند. پابه پایش ذوق کردم فقط بعدفروکش کردن زبانه های خواب، به یادم افتادکه رویا برعکس کابوس حتی اگر از نوع صادقه اش هم نباشد امیدوارکننده است و هر چیزی که امید اتفاقات مورد نظر و دوست داشتنی درانسان را زنده نگهداردارزشی است.

از فکر گوینده وخوابی که دیده بود جدا شدم اما قدرت نداشتم از پرسه هایی که به استناد رویا در خیالاتم رقم خورده بود جداشوم. گاهی آدم ها اصرار دارند توی رویا بمانند انگار هوای رویا ابری است و تابش تند و تیز آفتاب را ندارد. خیال و رویا دو مقوله کاملا جدا هستند اما به گمان من ریشه هر دو در پرسه زدن هایی است که یا با اختیار و یا بی اختیار اتفاق می افتد. شیرینی رویای این بنده ی خدا ذهن مرا هم شیرین کرده بود و این یعنی قدرت لایزال خدایی که گاهی فقط به اعتبار پرسه درخیال و رویا حالت راخوب می کند و البته دوست دارد که واقع بین باشی.

با خودم فکر می کنم چاره ای نیست و زندگی را باید واقع بینانه نگاه کردفقط انگار این زنگ تفریح های رویایی لازمندکه باشندو بشوند،سوپاپی برای خاطرات بالای صددرجه جوش!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۴
رهگذر

داغ ، داغه و هرچی داغترامکان پاک شدنش سخت تر.

نمی دونم چرا این یکی با وجود این همه زمانی که ازش گذشته هنوزم داغه! چیزی از جنس همون سیاهی های تو دل شقایق که ساکته ولی خیلی حرف داره .

 تو متن قصه ی یه پرواز تلخ،که تیر76 اززمین پرید و تو آسمون نشست،حرف زیاده! حس می کنم تودل موجای گرم خلیج فارس، یه داغی هست که از داغ دل شقایقا هم داغ تره . واسه فریاد مظلومیت یه ملت و ثابت کردن گرگ بودن یه دولت خبیث، همین یه قصه ی آسمونی بس که باید به پرواز 655 گفت: 

آرام بگیر کف دریایی که به دل دریایی همه ی آزاده های دنیا راه داره بی حساب هیچ ملیتی 

فقط موندم هم نشینی با گرگ، مذاکره،گفتگو یا هر حرکت مذبوحانه ی دیگه، چیه که اینقده گیرکردیم توش؟!

وقتی صدا و سیما به دست و پازدن میفتن و شجره نامه ی اتوبان هسته ای کشور رو می کشه بیرون، یعنی فاتحه هر گونه پیش فرض دلسوزی گرگ برای یک امت سربلند رو باید خوند گرگ،گرگه جماعت ! همون یه داغ دوازده تیرماه برای ابد بس که بفهمی کثیفترین دولتمرداری دنیا کین و چین.!؟


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۸
رهگذر

رفقای زیادی هستن که بسته به نوع ارتباطشون، تعیین کننده میشن تو خیلی از اتفاقات. خط فکری آدما رو بایداز دوستان شناخت. اینو من نمیگم. فرمایشه معصوم علیه السلامه.احنمالا حکمتش اینه که وقتی آدم ذاتا نمی تونه تنها بمونه ناخودآگاه دنبال کسایی می گرده و یا جذب کسایی میشه که دلش با بودن اونا آروم بشه و حس کنه تنها نیست! البته ای تنهایی هم گاهی خودش نعمتیه ولی به هرحال طولانی بودنش دل آزاه . 

یاد فرمایش مولا علیه اسلام افتادم که نگه داشتن دوست خوب سخت تره . این هنر آدمه که بتونه خوب ترین ها رو نگهداره و شاخص خوبی هم هیچی نیست جز گفتار و رفتار حکیمیانه. یه جوری که تو نشست و برخواستِ با طرف به قول حضرت عیسی علیه اسلام، یادخدا واست زنده بشه . یه رفیق این شکلی روزی زندگی منه که کلا استادیه واسه خودش . یه چیزی که تو با خیال راحت می تونی رفتار یک انسان ایده آل رو توش مجسم ببینی . نمیگم بی نقصه ولی من حیث المجموع از همون انواعیه که نوشتم . جای شکر داره و من شاکر خدا هم هستم که گذاشته من تو نور وجود رفقای خوب راهمو گم نکنم . یه ارسالی رسونده بود به دستم ، چون خودش خیلی به ارسالیش میومد و آدم ، فاصله ای نمی دید بین مطالب اون نوشتار ارسالی با مدل زندگی این بنده خدا، گذاشتم تو قدمگاه که هر کی ردشد بی نصیب نمونه. مطلب مال خودش نبود فقط فرق کار این جا بود که خیلی وقتا این نوع مطالب رو از خیلی کسا تو محیط مجازی دریافت می کنی که بهشون نمیاد و همون فاصله هه یه ذره دلچسبی مطلب رو می گیره . قبول دارم که باید تو دریافت مطالب به درد بخور "انظر ماقال" باشین نه "من قال" ولی بالاخره طرف که پای حرف باشه حرفش بیشتر به دل می شینه و اما :


 
 Three things in life that are never certain
  سه چیز در زندگی پایدار نیستند
Dreams
 رویاها
  
 
Success
 موفقیت ها
  
 
Fortune
 شانس

   
Three things in life that, once gone, never come back
  سه چیز در زندگی که وقتی از کف رفتند باز نمی گردند
 
 
Time
  زمان
 
 
Words
  گفتار
 
 
Opportunity
  موقعیت
 
 
Three things that destroy us
  سه چیز ما  را نابود می کنند
 
  
Arrogance
 تکبر
 
  
Greed
 زیاده طلبی
 
  
Anger
 عصبانیت
 
 
  
Three things that humans make
 سه چیز انسانها را می سازند
  
 
Hard Work
 کار سخت
  
 
Sincerity
 صمیمیت
 
 Commitment
 تعهد
 
   
Three things in life that are most valuable
  سه چیز بسیار ارزشمند در زندگی 
 
 
Love
  عشق
 
 
Self-Confidence
  اعتماد به نفس
 
 
Friends
  دوستان
 
  
Three things in life that may never be lost
  سه چیز در زندگی که هرگز نباید آنها را از دست داد
 
  
Peace
 آرامش
 
  
Hope
 امید
 
  
Honesty
 صداقت
 
   
Happiness in our lives has three primary principles
  خوشبختی زندگی ما بر سه اصل است
 
 
Experience Yesterday
  تجربه از دیروز
 
 
Use Today
  استفاده از امروز
 
 
Hope Tomorrow
  امید به فردا
 
Ruin our lives is the three principles
  تباهی زندگی ما نیز بر سه اصل است
 
 
Regret Yesterday
  حسرت دیروز
 
 
Waste Today
  اتلاف امروز
 
 
Fear of Tomorrow 
  ترس از فردا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۲۰:۳۰
رهگذر

هر چیزی زبان حالی دارد و با زبان حالش حرف می زند . البته که قرار نیست زبان حال همه را منِ بشر بفهمم اما گاهی با دقت کردن می شود شنید . توپ از آن کلماتی است که معانی مختلفی دارد. از همان ها که استادم می گفت برای تمرین در نوشتار به سراغشان بروم . علت توصیه ی استاد این بود که وقنی با یک کلمه و چند معنی مواجهی ، خودبخود دایره ی کلماتت زیاد می شود و بهتر می توانی در نوشته ها هدایتشان کنی . استادم می گفت زیبایی کار به همین است که از معانی مختلف یک کلمه یک بهره ی خوب برد و توپ از آن دست کلمات است که گاهی در محاوره ها پیدایش می شود و گاهی مستقلا بار یک شی یا یک مفهوم را به دوش می کشد .

از توپ های جنگی که کسی دل خوشی ندارد. کارشان فقط دریدن است !!

گرچه وقتی در موضع دفاع از این گونه توپ استفاده کنی و مجبور شوی صفت بی ملاحظه بودنش رابپذیری، کمی موضوع فرق می کند ولی کلا چیز خوبی نیست برای این که مقوله ی جنگ و متعلقاتش کلا چندشند !

گاهی استفاده ی معنایی توپ مال کسانی است که خواب سنگینی دارند و وقتی می خواهی اوج سنگینی خوابشان را بفهمی با این حرف مواجه می شوی که توپ هم بیدارش نمی کند!

 مطمئنا خواب داریم تا خواب و مطمئنا این سنگینی همه جا معنای یکسانی ندارد . وقتی پای توپ وسط است به همین خواب های کاملا عادی برمی گردد که فقط سنگینند و کاری به کار خواب هایی که بوی دغل می دهند و اثری از صداقت در آن ها نیست ندارد .

از توپ های تزئینی با مدل های مختلف رنگی و سیاه و سفید که معمولا به درد طراحی صحنه می خورد هم بگذریم و حتی از توپ های کوچک و بزرگ و پلاستیکی و پارچه ای در دست کودک و خردسال .

کاری هم با توپ های زنگ ورزش مدرسه ها فعلا نداریم مگر این که همین توپ زدن ها سرازجاهای خوب درآورد . اصل مطلبی که از غوغای یک توپ پرده برمی دارد به آن هایی برمی گردد که از توپ حماسه می سازند. توپ فی نفسه ممکن است حرفی برای گفتن داشته باشد اما معمولا غوغایی ندارد . 

مردم کشور من، ولی غوغای توپی راکه مثل یک توپ خیری ترکید و چشم همه را جیران خود کرد، خوب شنیدند اصلا اینقدر غوغا داشت که دیگران خارج از گود هم شنیدند!! حتی آن هایی که خودشان را به خواب می زنند مجبور شدند با این توپ بیدار شوند.حالا بماند که سنگ پای قزوین روی بعضی از این حضرات چقدر است و تا کی بی خیال غوغای توپ می شوند!

والیبال،به عنوان یک رشته ی ورزشی شیرین است ولی توپش وقتی غوغا کرد که حریف قدراز میدان به در شد!

از هیجان پشت این غوغا بگذریم حتی از این که چقدر فنی بودن این ورزش جذاب در کشور نیاز به تشویق و حمایت داردهم بگذریم. با این که دراوج مشکلات موجود،مردانه تن به آب می زنند و از همه ی موانع می گذرند هم کاری نداشته باشم فقط بچسبیم به این که انصافا این پیروزی عجیب نبود ؟!

توپ غوغایی داشت که باید آن را شنید ...

دست قدرتمند والیبالیست ها هم درد نکند که باعث شدند غوغای توپ شنیده شود،خدا قوت

و دست همه ی مردمی که موج شدند تا حریف قدر تن لرزه بگیرد هم بی بلا . 

اصلا تا بوده مردم بودند و عقایدشان و خدا برکت دهد به این همه حواس جمع .

وقتی پشت یک کاری اعتقاد و اراده باشد همه ی گزینه ها روی میز می آید ...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۴
رهگذر