ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماه» ثبت شده است

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود !

این بهانه ی نوشتن چند خطی در باره ی پرشکوه ترین تجمعیه که توی عمر چند ساله به چشم دیدم و به گمانم نه حرف من که حرف همه درباره ی این تجمع عظیم و متفاوت  از نوع عیدانه س !

 دیدن شوق پاهایی که می دوند تا به محشر جماعت برسند ، حل شدن توی مسیر رودخانه ی عظیم آدم ها ، حس شمیم یه تیکه از بهشت ، دریافت خنکای نسیمی که حتی خورشید داغ مرداد ماه هم از پسش برنمیاد ، اشک ها و زمزمه ها و از همه مهم تر عشق زلال اقامه ی دو رکعت نماز عشق به کسی که از همه به امام غائب نزدیک تره و بودنش به تو اطمینان خاطر میده که همه ی ابهت این جمع و این جماعت به فدای یک کرشمه ی نگاهش ذخیره میشه ، لذتی داره که تو هیچ جا و هیچ وقت دیگه ای دریافت نشدنیه ... خدایا شکرت

وقتی صبح روز عید ،سجاده نشین زمین مصلای امام شدم نوبت رسید به نوای دلنشین آقای سلحشور که منو برد تا پشت فنس های شلمچه . یاد سفرای جنوب باشنیدن صداش زنده شد . مثنوی بلند و با مسمایی رو زمزمه می کرد که من از بین همه ی بیتای قشنگش این یکی رو  به امانت گرفتم :

ماه ما چهره ای نمایان کن          دیدن روی ماه مستحب است 

با این نوا دلم بارونی شد . توجمعیت که گم میشی فقط دوست داری به زمزمه های دلت گوش بدی و اینو بذاری به حساب یه خلوت عیدانه . بعد کلی مقدمات و گفتن تکبیر روز عید ، بالاخره نوبت رسید به اصل ماجرا . تمام قد ایستادم پا به پای جمعیت تا شوق درونمو نذر لحظات مبارکی بکنم که قراره دو رکعت زمینی منو تا آسمون ببره ...

وقتی تو سکوت جمعیت میلیونی تو می مونی و صدای آقایی که باور کردی دستش تو دست امام زمانه هیچی نمی تونه بهت بگه ایمان به بودن آفتاب ، دروغه و من غرق شراره های آفتابی میشم که سر از جاده ی سبز قنوت درمیاره .

چشمای من و خیلیای دیگه همراه با بغض مقدسی که تو فضا موج می زنه ، سر فراز های قنوت ملکوتی فطر می مونه به انتظار . 

الذی جعلته للمسلمین عیدا رو 9 بار به یاد حق مسلمون جماعت زمزمه می کنم که تو دنیای توحش به عنوان بزرگترین گناه آدما باعث سر بریدن انسانیت میشه !!

 انگار سر نماز دلم می خواد فریاد بزنم و بگم این مال همه ی مسلموناس پس چرا به کام بعضی حل و گلاب میشه و به جان بعضی زهر هلاهل ... ای داد از مظلومیت اسلام 

تو همین جاده ی سبز 9 بار میرم و برمی گردم تا همه چیزو از خدا بخوام هم برای خودم و هم برای دیگران و شاید مهم ترینش این که

اللهم انی اسئلک خیر ما سئلک عبادک الصالحون 

و اعوذ بک ممااستعاذ منه عبادک المخلصون

می خوام که صالح و مخلص بودن را یک جا داشته باشم که این شاه کلید بندگیه و جای خواستنش همین جاست . دلمو خوش می کنم به قول اجابت خدا و نفس های پاکی که با مخلوط اشک و آه از سر دستای جمعیت تا ته آسمون خدا اوج می گیره .



نماز که تموم میشه هنوز نصف بیت الغزل اصل عید پابرجاست . ولی امر مسلمین خطبه می خونه و لابلای حرفای قیمتیش ، سه تا تذکر مهم میده به همه ی دنیا .

اول این که دارن نسل کشی می کنن و جانی جماعت باید مجازات بشه

دوم این که مقاومت یعنی قصه ی تحمل عجیب مردم غزه بخصوص مادری که بچه شو از دست داده سمبل این مقاومته

و سوم این که فتوای آمریکایی مبنی بر ادامه ی جنگ تا خلع سلاح غزه محکوم به فناست چون اتفاقا برعکس ، همه ی دنیا مخصوصا همه ی جهان اسلام هوای این مظلومیتو داشته باشه و من همون جا مخصوصا وقتی حضرت آقا با غیظ به اسرائیل ملعون خطاب سگ هار و گرگ درنده می کنه و وقتی همه ی جماعت تو تکبیرای مداوم و مرسوم  ، مرگ بر اسرائیل رو خیلی خیلی بلندتر و مجکم تر از همیشه میگن ، تو دلم میگم این یعنی ایرانی باغیرت هوای مظلومیت فلسطینو داشته باش همه جوره !

خطبه ها تموم میشه و جمعیت سرریز می کنه به سمت خانه و کاشانه . با موج میرم تا کرانه ی بی آرتی های کمی آن سوی قافله . خنکای اتوبوس و دیدن جماعتی که قبل هر چیزی ماتم دشمن شدن یه عمریه ، حالمو جا میاره . اتوبوس تا مرز خفگی پر میشه و همچنان متوقف بخاطر راهبندان آدمیزاد . صدای یکی توجه بقیه رو به خودش جلب می کنه 

پیرزنی که در آخرین باز شدن درب اتوبوس سوار شده  ، فضای اتوبوس رو گرفته دستشو و هی از جماعت صلوات می گیره . اول فکری میشم با دو سه تا کار تمومه ولی کار صلوات فرستادنا بالا می گیره . از شیر مرغ تا جون آدمیزاد میاد رو کلام شیرین پیرزن و به همراهش موجی که تبدیل میشه به لبخند روی صورت مردم . برام عجیبه که تعدد فرستادن صلوات ها در پاسخ به انواع نیازهای مطرح شده از سلامتی و فرج امام زمان گرفته تا ازدواج نیکوی دخترا و پسرای جوان کمرنگ نمیشه که هیچ ، شور هم می گیره . میذارمش به حساب صفای باطن پیرزن . تا این که کار می کشه به صلوات فرستادن برای بیشتر شدن عفاف برای خانم ها و غیرت برای آقایون !!!!

مدل گفتنش اونقد جمعیت رو جذب می کنه که هیچکس خودشو از هم صدا شدن تو صلوات محروم نمی کنه . ازین جا به بعد دیگه پیرزن اتوبوس سوار میشه یه پا مرشد و بهانه های صلواتش میشه ، هم خنده و هم عبادت . حال اتوبوس حسابی خوبه و من می مونم که این همدلی مال چیه ؟ مال باحالی مرشد پیر ، یا مال برکات بعد نماز عید ؟ و یا مال خاصیت ویژه ی ماه مبارک که هنوز تو دل جمعیت تر و تازه س ؟!

 هرچی هست دلت می خواد همیشه باشه و همه ی روزای دیگه این صفای بین جمع برقرار بمونه . شایدم رمز دلتنگی واسه ماه مبارک یعنی همین .

بعد پیاده شدن پیرزن بامعرفت ، خیره میشم به شیشه ی بزرگ ماشین . خیلیا نشستن تو چمن های اطراف و البته بطری آب معدنی با بیشترین مشتری مصرف ! درجه حرارت هوا و آدم هایی که یقینا عیدیاشونو گرفتن ، هر دو بالاست و من دوباره یاد معرکه ی پیرزن با معرفت میفتم که کلی دعا کرد و به جماعت تو همون چند دقیقه چند تا نکته ی درست درمونو یادآوری . از جمله این که به خدا این همه نعمتی که داریم صدقه سر رهبرمونه . پیرزن دندان نداشت اما خیلی معرفت داشت !

 کاش این یادگاری رمضان المبارک حداقل و بنا به شرط عمر تا سال بعد برامون بمونه و کاش بشه که حافظ این معرفت باشیم .

تمام شد !

 بعون الله الملک الاعلی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۸
رهگذر