ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

می کشد هر جا که خاطر خواه اوست ...

يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۳۹ ب.ظ


حرف مسافرت افتاد به زبان رفقا و بعد در عین ناباوری تبدیل شد به داستان یک سفر زیارتی . جماعت نیت کردند و اسم نوشتند اما ، جدی جدی حکایت زیارت به قسمت است و قضیه آنقدر جدی است که نه ، نه  آوردن های ما قصه ی رقم خوردن توفیق زیارت را روایت می کند و نه لبیک گفتن هایمان . کلی نقشه می کشیم اما ... !

هر چه هست نظر خیر خود صاحبخانه است و بس . قصه ی زیارت حریم رضوی ،  بالبیک  شروع شد و  بعد  در گیر و دار جور شدن و نشدن مقدمات ، با یک نه گفتن از سر اجبار ، تمام ! پا پی این نه گفتن ها ، کل گروهی که می خواستند  باهم مشرف شوند از هم پاشید و دست آخر با کلی ماجرا قرعه فال به نام چند مسافر زده شد ...

این وسط جور شدن اسباب سفر برای من یکی خیلی معجزه بود و در عین ناباوری از دل همان نه گفتن اجباری ، شاخه اجابتی  برایم سبز شد که دستم را گذاشت توی دست ضریح حرم . گرچه شرمنده و خاکسار اما به توسل نگاه آسمانی حضرت سلطان با دو همسفر ،سفره نشین این عنایت کریمانه شدیم . گروه کوچک بارش را بست و کنار ساحل امن مشهد الرضا به قواره چهل و هشت ساعت لنگر انداخت . چهل و هشت ساعتی که به اشاره  ی صاحب حرم به اندازه بارش های بهاری فروردین پر از ترنم و طراوت بود .

مشهد که شکر خدا هیچوقت روی خلوتی به خود نمی بیند اما شاید به اعتبار روزهای بعد تعطیلات نوروزی بار عامی متفاوت قسمت مسافران این فصل می شود . سفر کوتاه با نگرانی تلخ جاماندن از لحظه های ناب  ، ناخودآگاه وادارت می کند تا بی خیال عادت های روزمرگی میان این هروله ی شادمانه بدوی و اصلا خیالت نباشد که مثلا از بیست و چهار ساعت چقدرش می شود سهم استراحت ؟!

این جا ... توی این بهشت زمینی یادت می رود که ناتوانی . هی اسب اراده ات را زین می کنی و بال می گیری به سمت آستانه . به یک چشم برهم زدنی مقابل تابلوی اذن دخول می ایستی و گردن کج به خواهش و التمای می افتی که اادخل یا مولای ؟! از قدیم شنیده ای که داغی اشک از چشم هایت جاری شود نشانه ی اذن است و آن وقت تازه این خیال پراکنده ی مضطرب کمی تخت می شود که خدایا مرحمتی ، حالا قدم به حریم می گذارم تنها به امید تو فقط برای ابراز عجز در مقابل عظمت امامی که درک معرفتش را از خودت می خواهم و بس . این جاست که عین معجزه را رویت می کنی و یکهو می بینی مثل کبوتر جلد سر از صحن قدیم در آورده ای  و به طواف نشسته ای .

سهم این درک گرچه اندازه توان روح آدم هاست اما خدا وکیلی از پس این معجزه ، خوب می فهمی که اگر نگاهش ر ا حواله نکند نمی دانی با لحظه هایت چه می کنی . پس اگر اتفاق مبارکی می افتد و دل ذوق می کند که زائرم ، تنها از پس همان نگاه اول است و بس  .

حالا وقت نوشیدن یک جرعه عنایت است . راستی راستی می کشد هر جا که خاطر خواه اوست .... الهی شکر

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۳۱
رهگذر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی