خارج از فصل ...
مردانگی که در قالب روز و هفته و ماه و سال نمی گنجد !
آدم ها مجبورند بخاطر کمبود اعتبار زمان ، مصادیق بلند انسانی را روی هفته ها سوار کنند
و گرنه دفاع مقدس که در هفته نمی گنجد . می گنجد ؟!
از گنجی که تمام نمی شود هر چقدر هم که برداری باز مثل چشمه می جوشد و روزهای سخت دفاع در ذهن و خاطره همه ی آن هایی که مثل من از قافله شان جا مانده اند !! مثل چشمه می جوشد . گرچه بی عرضگی های من و امثال من نگذاشته تا برق درخشنده ی گنج جنگ چشم نسل وارث را حسابی بگیرد اما ...
اما خاصیت چشمه ، جوشیدن است ، بی آن که نیازی داشته باشد که کسی از او طلب آب کند !
شهدا هم مثل همه ی امانتی های مقدس این دنیا و مثل همه ی اهالی جزیزه ی مجنون ، کارشان را خوب بلدند
خدا نکند ما شرمنده ی این کار بلدها شویم !
هفته ی دفاع مقدس به اعتبار تقویم تمام می شود نه به اعتبار دلی که به نور شهدا زنده است ...
عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود
هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد
مادری فرزند خود را هدیه کرد
در شبی که اشکمان چون رود شد
یک نفر از بین ما مفقود شد
آنکه که سر دارد به سامان می رسد
آنکه که جان دارد به جانان می رسد
دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت
بی سر و جان تا لقاءالله رفت
زندگیمان در مسیر تیر بود
خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود
آنکه خود را مرد میدان فرض کرد
آمد از این نقطه طی الارض کرد
هر که گِرد شعله چون پروانه است
پیکر صدپاره اش بر شانه است
تن به خاک و بوی یاسش می رسد
بوی باروت از لباسش می رسد
دشمن افکنهای بی نام و نشان
پوکه ی خونین شده تسبیحشان
کار هرکس نیست این دیوانگی
پیله وا می ماند از پروانگی
افشین مقدم