امانتی 25
يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۰۹ ب.ظ
مشغول تورق وب سایت مذکور بودم که این مطلب میخ فکرم را به زمین کوبید ... هرچند که خیلی امیدوار نیستم این تکانه ها بمانند گوشه ی ذهن برای وقت مبادا . چیزی که هست مطمئنم باید خودم را به خدا بسپارم که اگر چنین نباشد معلوم نیست سرانجام " او خشنود باشد و من رستگار "
یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند،اطلاعیه ی بزرگی را در
تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در
این اداره بود در گذشت.شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت 10در سالن
اجتماعات برگزار می شود
دعوت می کنیم. ابتدا،همه از دریافت
خبر مرگ یکی از همکاران شان ناراحت شدند،پس از مدتی ،کنجکاو بودند بدانند کسی که
مانع پیشرفت آن ها در اداره می شده که بوده است.
این کنجکاوی تقریبا
تمام کارمندان را ساعت 10به سالن کشاند.رفته رفته که جمعیت زیاد می شد،هیجان هم
بالا می رفت.همه پیش خود فکر می کردند:
«این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در
اداره بود؟به هر حال خوب شد که مرد!»
کارمندان در صف وبه
نوبت ،یکی یکی به تابوت نزدیک می شدند ووقتی به درون آن نگاه می کردند ،خشک شان می
زد وزبا ن شان بند می آمد. آینه ای درون تابوت
قرار داشت که هرکس به درون آن نگاه می کرد،تصویر خود را می دید.
نوشته ای نیز بدین
مضمون در کنار آینه بود:
«تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع رشد شما شود واو
هم کسی نیست جز
خود شما.شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول کنید
.شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها،تصورات وموفقیت های تان اثر گذار
باشی. شما تنها کسی هستید که می توانید به خودتان کمک کنید.
زندگی شما وقتی که رئیس
تان ،دوستان تان، والدین تان شریک زندگی تان یا محل کارتان تغییر می کند ،دستخوش
تغییر نمی شود.زندگی شما تنها وقتی تغییر می کند که شما تغییر کنید،باور های محدود
کننده ی خود را کنار بگذارید وباور کنید که شما تنها کسی هستید که مسئول زندگی تان
هستید.»
۹۴/۰۳/۱۷