ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذکرش به خیر باد !

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

قبل عروب روز هفده ماه مبارک از طریق تلفن همراه دریافت شد . 

هدیه ی شیرینی بود هم طعم عطش داشت هم لذت نوشیدن آب گوارا . پس سلام بر حسین ...

پیامک این بود : 

راستی ! 

حسرت کربلا خوردن روزه را باطل نمی کند ؟!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۲۳:۳۳
رهگذر

بالاخره این تب عجیب و کاملا بی هویت ، تمام شد !

 کاری ندارم که همپای جام جهانی فوتبال ، دروازه های تمدن نوین بشریت هم مزین می شد تند تند به گل های وحشیانه ی صهیونیسم ، ولی دیدن صحنه های لمس جام ، بوسیدن های آنچنانی این تکه فلز بی روح ، در آغوش کشدن های کاملا مسخ شده و اوج هیجاناتی که احتمالا برای بازیکنان برنده تا مدتی می ماند و برای همه ی کسانی که زیاده از حد غرق این ماجرا شدند هم اندکی ! مرا فقط به این باور می رساند که جدا آیا این فضاحت ، گوشه ای از جاهلیت مدرن دنیای امروز نیست ؟!

با ورزش ، هیجان سالم ، رقابت مفید و سازنده و تعاملات بین المللی هیچ مشکلی ندارم ، اما قائله ی فوتبال کذایی امروز دنیا دیگر نه ورزش است نه هیجان سالم و نه حتی رقابت مفید ! . این را می شد از تمام برنامه های پرخرج حاشیه ای فوتبال در همان برزیل سراپا مشکل و البته همه ی جای دنیا فهمید . حتی صدا و سیمای ما هم با همان چهارده بیست دائم الآنتن و حرف های صدمن یک غاز در مورد اندازه ی قدم برداشتن های بازیکنان فوتبال و مواردی ازین دست خارج ازاین بازی سیاه نبود  !

ما تن به این بازی ها ، زیاد داده ایم گاهی فوتبال و گاهی چیزهای دیگر . الدنیا لهو و لعب ! مهم این است که ازین آب گل آلود ماهی که چه عرض کنم ، نهنگ های عظیم الجثه ی بسیار گرفته شد و ماجرا این است که نقطه سر حط ! لابد دوباره روز از نو و روزی از نو . اشکالی ندارد بگذار سر بشر گرم باشد !!!! احتمالا آمده ایم که به هر قیمتی ، فقط بازی کنیم ...

پی نوشت :

یک جوان پر و پا قرص فوتبالی چند ساعت بعد این پست به من گفت که

- فوتبال واسه هیجان جوون جماعت لازمه ، اینو نداشته باشیم چی داشته باشیم !؟

- تازه ندیدی یکی و دوشب آخر ، یه کلیپ جانانه تو برنامه ی بیست چهارده پخش شد که حتما توجه علاقمندان رو به اتفاق نابهنجار غزه جلب کرد ه! این بد بود  ؟!

- و آخرشم این که یکی از بچه های تیم ملی توی فیس بوک یه عکس مفهومی گذاشته بیا و ببین و ازین مهم تر دروازه بان ایتالیاست که تو تجمعات کشورش نشونش دادن ، هم کراوات داشت و هم چفیه ی فلسطینی به دوش !

حرف هایش را شنیدم و فکر کردم معنای حرف های بالای صفحه چه بود ؟!!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۳ ، ۲۰:۲۰
رهگذر

ساعت به وقت زمین ، سیزدهمین روز از ماه مبارک است و اتفاقا جمعه . زمین هم بهانه زیاد دارد برای دلتنگی های بیشتر . 

صبح امروز که جزء خوانی قرآن روزی شد . رسیدم به محضر سوره ی یوسف و بعد به بی کرانگی  آیه ی 88 که فرموده باشد :

فلما دخلوا علیه قالوا یا ایها العزیز مسنا و اهلناالضر و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین 

برادران ( یوسف ) به امر پدر بر شاه وارد شدند و گفتند :

ای عزیز مصر ما

 با همه ی اهل بیت خود به فقر و قحطی و بیچارگی گرفتار شدیم

 و با متاعی ناچیز و بی قدر حضور تو آمدیم

محبت فرما و بر قدر احسانت بر ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیری کن 

که خدا صدقه بخشندگان را نیکو پاداش می دهد 

حرف از قحطی و بیچارگی های این دوره زمانه که حرف پنهانی نیست هم از درون هم از برون حرف بسیار است . متاع و کالای تقدیمی به این آستان هم که هیچ ، به رویمان نیاوریم که شرمندگیش سر به فلک می کشد . حالا ماییم و نگاه با محبت عزیز این دنیا و پادشاه همه ی عالم و لابد به قول حضرت حافظ

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی ...


۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۳ ، ۱۲:۳۹
رهگذر

دوباره قصه ی تکراری و تلخ هم زمانی اوج تب جام جهانی و شیطنت های اسرائیلی دنیا را به فضاحت کشید !!!!!

 آنقدر که مات و مبهموت می مانی به آه و فغان و حسرت جماعت فونبال زده و اشک های مادر مرده ی آن ها نگاه کنی و یا در اندوه تازه شدن زخم غزه خون بگریی ؟! دنیا که عادت کرده انگار ، ولی حکایت دل هایی که این قصه ی تکراری را برنمی تابند به کجا می رود ، نمی دانم ؟!

این بریده مطلب از وب سایت عمار نامه با این نشانی قابل تامل است ، دهمین امانتی قدمگاه همین و والسلام

http://www.ammarname.ir/node/60055

شیخ ادیب الحیدر:عضو مجلس مرکزی حزب‌الله لبنان

چندی پیش وقتی یکی از فرماندهان ایران، سرلشکر رحیم صفوی گفته بود مرز مقاومت، از جنوب لبنان تا تهران است، این حرف او غوغائی به پا کرده بود و همه می‌گفتند ببینید ایران تا کجا نفوذ کرده است. این حرف در ۱۴ مارس در روزنامه العربیه عربستان تیتر شد که ایرانی‌ها اعتراف کردند به اینکه در سوریه و لبنان نیرو دارند و باید از نفوذ ایران به جنوب لبنان جلوگیری کنیم. شاید این حرف از نظر سیاسی اشتباه باشد اما از نظر عقیدتی و دینی و باورهائی که ما در محور مقاومت داریم درست است و در واقعیت هم این‌چنین است که خط مقاومت از جنوب لبنان شروع می‌شود و تا تهران ادامه دارد.


اللهم انصرالاسلام و المسلمین





۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۳ ، ۱۳:۰۱
رهگذر

اسمش را نمی دانم چرا افتتاح گذاشتند شاید به خاطر فراز اولش ، اما با خواندنش حس خوبی سراغ شبانه های ماه مبارک می آید . کلی حمد و سپاس و قطعا یاد دادن به خواننده که حواست جمع نعمت ها باشد و بعد بردن نام نورچشمی های خداوند مهربان . از پیامبر گرفته تا آخرین فرزندش و صد البته ایستادن فراز سوم دعا روی آخرین فرزند ، شکایت نبودنش و آرزو و دعای متصل به مقام شامخش . با همه ی این ها شبانه های ماه مبارک به اندازه همین چند دقیقه ی قرائت افتتاح طعم دیگری دارد . چیزی شبیه رفع عطش از یک لیوان آب گوارا که دوست داری یک نفس آن را سر بکشی .

این روزها که تلخی روایت داعشی های ملعون کام مسلمان جماعت را مشمئز می کند شاید این یک فراز افتتاح را محکم تر باید خواند .

 آن قدر از ته دل که آرزوی خوردن لیوان آب خیلی هم دور نباشد 

الحمد لله الذی یومن الخائفین و ینجی الصالحین و یضع المستکبرین و یهلک ملوکا و یستخلف اخرین

والحمد لله القاصم الجبارین مبیر الظالمین مدرک الهاربین نکال الظالمین صریخ المستصرخین موضع حاجات الطالبین معتمدالمومنین

و دست آخر هم این که

فصل علی محمد وآله و اعنا علی ذلک بفتح منک تعجله و بضر تکشفه و نصر تعزه و سلطان حق تظهره ..... برحمتک یا ارحم الراحمین

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۶
رهگذر

مجری موفق تلویزیون روی صندلی خودش نشسته بود و مهمان ها ، روی صندلی های مقابل . واژه ها تند تند رد و بدل می شدند . گاهی توپ نوی زمین مهمان بود و گاهی زیر پای مجری . یکجوری از پس هم بر می آمدند . حرف ها عین باد و شاید سریع تر از باد جابجا می شد . زمان برنامه تمام شدو مهمان ها رفتند . مخاطب ماند به انتظار نشست بعدی . فردا روز که شد . آقای مجری گذری زد به دیروز . حرف هایی که سریع تر از باد از حافظه ی شنیداری آدم ها گذشته بودند برای بار دوم و البته خیلی جمع و جور توی مرور برنامه نشست . بعضی به روایت حرف های تکراری آقای مجری . بعضی به روایت پشت صحنه ها و بعضی هم به روایت قضاوت های پیامکی و ایمیلی و خلاصه دریافتی های موجی . ظاهرا از میان این دریافتی ها حرف بعضی از مردم بوی نوع دوستی و احترام به انسانیت انسان ها نمی داد !

در این گذار یک جمله از بین جمیع جمله هایی که می آمدند و می رفتند ، گوش من یکی را به سمت خودش خیلی جذب کرد . به گمانم از همان جمله هایی است که باید رویش ایستاد ، آنقدر ایستاد تا بشود ملکه ی ذهن که دیگر جرات نکند عین باد به سرعت رد شود .

من دست این جمله را گرفتم برای تامل و تحمل بیشتر خودم و همه ی آن هایی که شاید گذرشان به این کوچه از قدمگاه بیفتد ، آوردم این جا . آقای مجری با لحن خاصی گفت :

بیایید آدم ها را در مقصد قضاوت نکنیم ! 



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۴:۳۶
رهگذر

1  بعد مدت ها صبح زود مسافر اتوبوس شدم . دیدن آدم های جورواجوری که هر کدام در دنیای درون خودشان خزیده بودند جالب بود . بعضی مشغول چرت ، بعضی مشغول گوش دادن محتویات گوشی ، بعضی محو تماشای خبایان های تکراری و بعضی هم مات فکرهای متنوع ! به مقصد که رسیدم اسکناس دوهزار تومانی را تقدیم کردم . از بد حادثه بخاطر این که دو نفر قبل از من به راننده ی اتوبوس پنج هزار تومنی داده بودند ،برق عصبانبت صبحگاهی جناب راننده مرا گرفت . داد می زد و غرولند می کرد و کلی شاکی بود از این که چرا مردم درکش نمی کنند . به گمانم  ولی نداشتن پول خرد بهانه بود . انگار نه انگار که صبح زود است و اول بسم الله کار . با این حال و به احترام سن و سالش ، معذرت خواهی کردم و پیاده شدم .

2  بعداز ظهر همان روز به دلایلی آژانس گرفتم . از محل کار که خارج شدم راننده که کم و بیش هم سن و سال راننده ی اتوبوس بود درب ماشینش را باز کرده بود تا مسافر سوار شود . روی صندلی عقب که نشستم وقت بخیر گرمی تحویلم داد و با احترام تمام سوال کرد کجا ؟! کمی بعدتر با استفاده از مودبانه ترین تعابیر ابراز احترامش را کامل تر کرد و من فقط فکر می کردم این هر دو راننده موسپید چقدر متفاوتند ؟!

شاید دلیل این تفاوت بحث حقوقی هم باشد ، اما خداوکیلی در برقراری ارتباطات خیلی خیل ضروری روزمره ، قدرت کنترل جایگاهی ندارد ؟

 خوش اخلاقی توی شلوغی های یک شهر پردرسر ، مثل انعکاس صدا در کوهستان به خود آدم برمی گردد .


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۰۰:۴۸
رهگذر

                                                                                                                                                                                                                                        

سلام آقای بهشتی

حتما اصل حالتان خوب است . الحمد لله

این یادداشت کوچک فقط برای تشکر است . سپاس بابت صبری که کردید و بعد پروازتان به آسمان ، جو گیرها  را از نگاهتان محروم نساختید ! خاصیت بهشتی جماعت آن هم از نوع مظلومش همین است . شما جو گیرهارا ریز نمی دیدید. تلاش می کردید خیلی ساده بفهمند که خدمتگزاری یک توفیق است نه جرم . 

شما که می دانید . خدا هم که همه را می داند . نوشتن اشاره ای در این فرصت مجازی برای آن هایی که جوگیری را تجربه کرده یا می کنند کفایت می کند !

جو گیری اساسا چیز بدی است . انسان های بامعرفت جو گیر نیستند و هرگز تجربه اش نمی کنند . حساب کار ما بی معرفتی نبود ، غفلت بود و نوجوانی . گفته بودم بارها . بارها و یاد آن روزی بخیر که به خاطر مراسم تشییع دوست باوفایتان شهید رجائی بین مردم دلتنگ شما شدم و تازه دوزاری افتاد که ای دل غافل این طوفان دشمنی های عچیب غریب ، تنه های اصلی انقلاب را هدف گرفته ! 

روزگار چرخید و چرخید .  بیشتر از سی سال از شهادت شما می گذرد و حالا هنوز هم جای عمارها حسابی خالی است . سال های انقلاب ، پر از خاطرات جوگیری آدم های جورواجور است . باور کردن این که آدم های خدوم ، مجرم نیستند ، انگار کار سختی است هنوز هم ! اللهم اهدنا

جایگاهتان بلند تر این باد . سلام من حواله به ساحت شما و همه ی شهدا این سال های ایران اسلامی . بی زحمت نگاهتان را همچنان حواله کنید که تنها دلخوشی ما همین است و بس .

با احترام . یک هوادار از جزیره ی مجنون

ظهر هفتم تیر ماه 1393

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۳:۱۰
رهگذر

تو قانون اومد و رفت فصل ها یک نقطه ی مشترک هست اونم اینه که هنوز فصلی تموم نشده بوی فصل بعدی قابل دریافته . یه جورایی نشونه ها خبر میدن . مثلا شهریور دیگه انگار تابستون نیست و یا اسفند  که پر از بوی بهاره ! تو فصل های معرفتی هم همین قانون حاکمه . این که رفقای خدا از دو ماه قبل خیز می گیرن تا مهمونی اصلی رو بهتر درک کنند یعنی همین.

 قانون مشترک فصل ها !

حلا دیگه کار از مقدمه گذشته و رسیده به اصل مطلب . الان درست روبروی فصل پاک خداییم . ماهی که دوس داشتنیه و گاهی وقتا تو اوج سختیاش دوس داشتنی تر . ماهی که غروبای خاصی داره . دم دمای اذان مغرب ماه مبارک هیچ شباهتی با ماهای دیگه نداره و حتی نیمه شب هاش که به ضرب سحری بیدار میشیم و به بهانه ی خوردن ، بهترین لحظات مشترک زمین و آسمونو درک می کنیم ، هرگز تو ماهای دیگه مشابه نداره . هرچند رفقای ناب خدا تو لحظه های ناب شبانه روز سال ، مهمون خود خدان و شاید بارها و بارها همه ی این شیرینی ها رو تجربه کردن اما حکایت من و امثال من دریافت حس مقطعیه و بس ! که بایت همینم سرم به سجده ی شکرشه و ازش خواستم و می خوام که من و امثال منم بـٌر بخوریم بین آدم خوباش ، بین مهموناش و بین اونایی که خدا رو فراتر از فصل و ماه و مناسبت می بینن .

با این حال ماه مبارک معنی حسرت برانگیزی هم داره ...

یه جورایی مثل حسرتای قیامتی که دیگه فرصت جبرانشونو نداری . وقتی با همه ی توانت کم یا زیاد یه روز بلند تابستونی رو گذاشتی پای جهاد با نفس و نخواستی که گرسنگی کشیدنات با گناهای بی مزه حروم بشه ، رسیدن به چشمه ی رحمت اول مغرب ته لذت دنیایی و آخرتیه .

 و وای به دلی که باید بشینه و نگاه کنه !!

 واسه همینه که میگن ماه رمضان ماه رحمته . واسه این که دل آدما از سفتی دربیاد و عین ماهی سر بخوره تو آبی زلال زندگی پاک . اینا یعنی مهمونی .

 همون چیری که بچه بودم  نمی فهمیدمش و هی می پرسیدم آخه با سختی روزه چطوری میشه مهمونی رو حس کرد ؟! اصلا این چه جور مهمونیه که خبری از خوردن توش نیست ؟!  و خدا چه حکیمانه صبر می کنه تا من و امثال من بزرگ بشیم .

 شاید واسه جبران یه ذره ای این همه محبت خدا باید یادمون باشه واسه اونایی که دم مغرب کنار سفره ی افطا رو سجاده ی نیایش پر از حسرت نتونستن و جا موندنن خیلی دعا کنیم ...

و از همه مهم تر عین فراز آخر دعای ندبه خودمونو بچسبونیم به عمل مقبول آخرین نشانه تا بلکه به لطف خودش ماه رمضان ماهم ماه رمضان بشه 

واجعل صلوتنا به مقبوله و ذنوبنا به مغفوره و دعائنا به مستجابا ...

واقبل تقربنا الیک و انظر الینا نظره رحیمه 


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۲:۱۶
رهگذر

مطلبی از قول مرحوم حاج آقا مجتبی توی نشریه ی اندیشه ی تربیت دیدم . عمومیت داشت . ساده بود و کاربردی .

 خواستم پیش چشم باشد . خدایش رحمت کند

                                                                   



وقتی خدمت عالم بزرگی می رسید تقاضای موعظه کنید . 

نجاری خدمت آیت الله اراکی رسید و تقاضای موعظه کرد . 

آقا فرمود : چه کاره ای ؟

گفت : نجارم ...

فرمود : برای دلت درب ساخته ای ؟! یک درب برای دلت بساز که غیر خدا به دلت راه پیدا نکند !


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۳ ، ۲۱:۵۲
رهگذر